«هفت مامور FBI براي اين که تبديل به شکارچيان قاتلين سريالي شوند بايد آزموني سخت را پشت سر بگذارند. اگر در اين امتحان برنده شوند، ماموريت هاي مهم و خطير به آنها واگذار خواهد شد. مامور هريس که فردي غيرعادي است، مسئول آموزش گروه است. او گروه را به جزيره اي متروک برده و به حال خود رهايشان مي کند. مامورين به زودي در مي يابند که نتيجه اين امتحان ثابت خواهد کرد که يکي از خودشان قاتلي سريالي است. اما خيلي زود در جريان تحقيقات با کشته شدن يکي از اعضاي گروه متوجه مي شوند که اين يک امتحان نيست. يکي از افراد تيم واقعاً قاتل است...
در این طنز گزنده، دربار و دولت جنگ بریتانیا مملو از افراد نادان و خائن است. هیتلر به کاخ باکینگهام نقل مکان میکند و قصد دارد با خاندان سلطنتی ویندزور وصلت کند. یک افسر آمریکایی مدعی است که نخست وزیر مشهور به سیگار برگ، در واقع بازیگری به نام ری بابلز بود که نقش پدرش، ستوان وینستون چرچیل، جاسوس نابغه تفنگداران دریایی آمریکا را بازی میکرد، کسی که رمز انیگما را دزدیده بود...
جنگ جهانی دوم. «بن» و «چارلی» ، دو سرخ پوست ناواهو به نیروی دریایی می پیوندند تا «رمزگویان پیام های سر بسته» باشند و بتوانند رمزهای نظامی جدید امریکایی را که بر اساس زبان سرخ پوست های ناواهو طراحی شده ترجمه کنند. «جو اندرس» و «پیت آندرسن» نیز مأمور محافظت از «بن» و «چارلی» می شوند…
یک دزد بدنام و گروه جدیدش که از زندان آزاد شده اند ، دست به یک دزدی درخشان می زنند، اما زمانی که متوجه می شوند پول علامت گذاری شده است، با یک مامور فاسد FBI درگیر می شوند...
«درک زولندر» (بن استیلر) تا به حال ۳ بار جایزه بهترین مدل مرد سال را از آن خود کرده، اما وقتی که جایزه اینبار به مدلی بنام «هانسل» (اوون ویلسون) می رسد، زندگی زولندر زیر و رو می شود...
یک گروه تبهکار به یک کازینو دستبرد می زنند و مقدار زیادی پول نقد می دزدند. یکی از آن ها که «توماس مورفی» نام دارد، تصمیم می گیرد کل پول را برای خود بردارد...
ارکستر جوان به تنهایی در تلاش است که خودش را ثابت کند تا نزدپدرش مورد تقدیر و تایید قرار گیرد، همچنین سعی می کند که دختر خودخواهی را که دوست دارد را راضی نگه دارد ...
به دليل بارش فراوان باران و سرايز شدن سيلاب ها، شهري کوچک در ايالت اينديانا به زير آب فرو خواهد رفت. تلاش براي تخليه ي ساکنان آغاز مي شود و «تام» (اسليتر)، به اتفاق عمويش، «چارلي» (آسنر)، مأمور جمع آوري پول هاي بانک ها در سطح شهر مي شوند تا آن ها را به جاي امني منتقل کنند. اما عده اي سارق که سردسته ي آنان «جيم» (فريمن) نام دارد، نقشه ي سرقت پول ها را مي کشند...
سالهای آخر دهه ۱۹۳۰. “هنری یانگ” (بیکن) بزهکار خردهپائی را که خیال فرار داشته، به زندان آلکاتراز میفرستند و برای تنبیه، به حبس انفرادی محکوم میکنند. حداکثر زمانی که ظاهراً برای این تنبیه در نظر گرفته شده، نوزده روز است ولی “هنری” در تاریکی، سرما و تنهائی مطلق، سالها در آنجا سر میکند و در حالی که عقلش زائل شده، آزاد میشود و بلافاصله کسی را که مسئول چنین عذابی میدانسته، به قتل میرساند. “جیمز استمفیل” (اسلیتر) وکیل تازه کار و جوانی است که میخواهد ثابت کند مقصر اصلی آلکاتراز بوده و “هنری” نباید اعدام شود…
سن فرانسيسکو. «لوييس» (پيت)، خون آشام دويست ساله، خاطرات خود را براي خبرنگاري به نام «دانيل مالوي» (اسليتر) بازگو مي کند: اين که چگونه در لوييزياناي قرن هجدهم به دست «لستات» (کروز) به خون آشام تبديل شده...
«کلرنس وورلي» (اسليتر)، فروشنده ي خير اما بي قابليت با دختر مليحي به نام «آلاباما» (آرکت) آشنا و دل باخته اش مي شود. حتي وقتي «کلرنس» مي فهمد که «آلاباما» در واقع از رئيسش پول گرفته تا با او رابطه برقرار کند، باز هم از عشق و علاقه اش به او کاسته نمي شود. «آلاباما» واقعا مايل است با «کلرنس» بماند ولي مطمئن است که رئيسش، «درکسل» (اولدمن) از اين ماجرا زياد خوشحال نخواهد شد...
آدام کارولینا را از دست گروهی هولیگان که قصد تجاوز به او را دارند نجات می دهد. خیلی زود با هم دوست می شوند و بعد وارد رابطه می شوند. با این حال، وقتی کارولین از گذشته آدام باخبر می شود، همه چیز تغییر می کند...
"جورج کافز" دبیرستان را تمام نکرده و به تازگی شغل و دوست دخترش را از دست داده است.او تصور می کند که اگر از دوستش دور بماند برایش بهتر است.به همین دلیل به برادر او "برد" دیدار می کند تا از او پولی قرض کرده و به برزیل برود.اما ناگهان "برد" کشته می شود و...
هنگامی که رابین با همراه آفریقاییش به انگلستان می آید و شاهد ستمگری و حکومت ظالمانه کلانتر ناتیگهام میشود ، تصمیم میگیرد که به عنوان یک یاغی با کلانتر مبارزه کند…
داستان این انیمیشن در مورد فینیاس و ورب می باشد که دو کارآگاه می باشند. آنها تلاش دارند تا با هوش و استعداد خود ناپاکی ها را از شهر دور کنند. دشمن اصلی این دو دکتر هایزن شرور می باشد . هایزن فردی است بسیار باهوش و نابغه ولی استعداد خود را در زمینه تبهکاری استفاده می کنند. دکتر هایزن بدجنس توانسته است با دسترسی به تمام اطلاعات شخصی مردم شهر دانویل این فایلها را بدست آورد و سعی در اخاذی از مردم شهر کند. دو مامور مخفی ما باید از حادثه بزرگ جلوگیری به عمل آورند و تلاش کنند تا با هوش خود جلوی این مرد را گرفته و اعمال شیطانگونه ی وی را بی اثر گذارند.
مایلو مورفی (Milo Murphy) انگار خود قانون مورفیه، یعنی هر چیزی که ممکنه خراب بشه، خراب میشه. مایلو یه بیماری عجیب به اسم وضعیت شدید ارثی قانون مورفی (EHML) داره، ولی همیشه سعی میکنه از هر موقعیت بدی بهترین استفاده رو ببره. خوشبینی و شور و حال بیحدش هر فاجعهای رو به یه ماجراجویی هیجانانگیز تبدیل میکنه. با دوستاش یاد میگیرن که باید مثبت فکر کنن و نگران چیزای بزرگ نباشن... چون همهچیز اونجا بزرگه!
میامی، 1991. وقتی دیگر نمیتوان هوسهای تشنهی خون او را نادیده گرفت، دکستر مورگان جوان باید یاد بگیرد که تاریکی درونی خود را هدایت کند، زیرا با راهنمایی پدرش، هری، از دانشآموز به قاتل سریالی انتقامجو تبدیل میشود.
بیمارانی که برای جراحی های ستون فقرات وارد اتاق عمل دکتر کریستوفر دوانتش می شوند، به طور معمول همیشه معلول یا مرده آنجا راترک می کنند. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه دو جراح همکار و یک دستیار وکیل دادگستری برای متوقف کردن وی اقدام کردند.
داستان این سریال درباره گروهی کارمند هستندکه در شرکتی مشغول به کارند. هر یک از این افراد عیبی منحصر به فرد دارند و در راس آنها رئیس آنهاست که بیش از دیگران عیب دارد.
در سرویس سازمان اطلاعات بین المللی (ایسا) که یک دفتر جاسوسی بین المللیه، بحران های جهانی فرصتی هستش برای کارمندای رده بالای این شرکت تا به هر نحوی همدیگه رو بپیچونن و بهم خیانت کنن. وسط این همه بریز و بپاش یه جاسوس ماهر و شیک به اسم “استرلینگ آرچر” وجود داره…
«آقای ربات» در مورد برنامه نویسی جوان به اسم Elliot می باشد که با هک کردن مردم با آنها ارتباط برقرار می کند. او از توانایی های خودش به عنوان اسلحه ای برای حفاظت از کسانی که برایش مهم هستند استفاده میکند، اما ناگهان خودش را بین شرکت امنیتی ای که آنجا کار میکند و دنیای زیرزمینیِ هکرها که وی رو وادار میکنند شرکت های آمریکایی را هک کند، قرار میگیرد...
یک پسر جوان ، که به نظر می رسد یک نابغه است ، در یک شهر کوچک به همراه خانواده و دوستان خود زندگی می کند و اغلب با آنها درگیر ماجراهای دیوانه وار با چیزهایی است که او اختراع می کند می شود …
کمیک های دی سی یکی از معتبرترین مجله های مصور در سراسر دنیا می باشند که در دل هر کدام از آنها داستان یک ابر قهرمان وجود دارد . پیدایش شخصیت هایی همچون Batman , Superman و Wonder Woman که هرکدام دارای فیلم ها , سریال ها و انیمیشن های مختلف هستند از روی همین کمیک الهام گرفته شده است . بتمن همان خفاش دوست داشتنی که با بهره گیری از وسایل خود با تبهکاران گاتهام مبارزه می کند . سوپرمن هم مردی از جنس آهن بوده و نه به راحتی کشته می شود و نه صدمه می بیند از طرفی Wonder Woman نیز یکی آخرین بازمانده های جنگجوی آموزش دیده می باشد که تحت شرایطی سخت تعلیم دیده است . بار دیگر در این مینی انیمیشن ساخته شده این سه قهرمان در کنار یکدیگر قرار می گیرند تا با بزرگترین دشمان شهر مبارزه کنند .