داستان حول محور زنی به نام جونیپر میچرخد که در آستانه چهل سالگی، به طرز معجزهآسایی با خودِ کودکیاش روبرو میشود. این رویداد غیرمنتظره، او را وامیدارد تا به انتخابهای زندگیاش، از جمله رویای نویسندگی که زمانی داشت، دوباره فکر کند.
تریسی و نیک توافق میکنند که کار را کنار بگذارند تا برای یک ماه عسل یونان وقت بگذارند. هنگامی که آنها در جزیره ای منزوی گیر می کنند، با انتخاب های زندگی خود روبرو می شوند...
برنامه زندگی اِما زمانی که پائولو باید برای مراقبت از پدرش به ایتالیا برگردد و او اشتیاق جدیدی را برای قابل دسترس کردن هنر برای همه کشف می کند، از بین می رود...
آوری و پیتر سعی میکنند در حین بازسازی یک خانه قدیمی و شعبده بازی، عشق را زنده نگه دارند، اما وقتی آوری پیتر را سورپرایز میکند، همه چیز چشمانداز جدیدی پیدا میکند...
تریسی در قسمت سوم این سه گانه با نیک آشنا می شود و او به او کمک می کند تا پیش نویس اصلی The New Colossus را در ازای کمک به او برای اداره رستورانش نجات دهد...
اِما به ایتالیا سفر می کند تا در مورد روبند عروسی آموزش و تحقیق کند که گفته می شود برای صاحبش عشق می آورد. او در آنجا با پائولو، پسر یک خانواده توریساز محلی آشنا میشود...
با نزدیک شدن به کریسمس، جسیکا مورگان از آخرین فرصت خود برای تجربه کریسمسی آرام و بی دغدعه استفاده می کند و به شهر کوچک گلنبروک می رود، جایی که با یک آتش نشان خوش تیپ ملاقات می کند...
پس از یک سانحه تیراندازی، یک غریبهی مرموز که در آستانهی مرگ می باشد وارد یک بیمارستان محلی می شود. به دنبال این ماجرا، یک باند متشکل از افراد خارجی برای کُشتن او وارد بیمارستان می شوند. پرستار او، تنها شاهد ماجرا باید در یک بازجویی از سوی سازمان FBI حضور یابد تا پرده از یک توطئه بین المللی بردارد...
سریال "خانواده غیر عادی" داستان یه خانواده رو روایت میکنه که تصمیم میگیرند که برای مسافرت به برزیل برند منتها در میانه راه دچار طوفان میشند و سقوط میکنند! این سفر براشون کابوس میشه و برمیگردند به خونه خودشون. همه چیز عادی هست تا اینکه کم کم پی به قابلیتهایی میبرند که پیدا کردند. قدرت زیاد، سرعت، خواندن ذهن و ...
یک دانشجوی مؤسسهی فنآوری ماساچوست متوجه میشود که سیارک بزرگی در حال نزدیک شدن به زمین است و تا شش ماه دیگر به زمین برخورد میکند. او با همکاری یک میلیاردر بخش فنآوری موضوع را با وزارت دفاع در میان میگذارند و سعی میکنند با مخفی نگه داشتن موضوع از مردم، زمین را از نابودی نجات دهند...
داستان از آنجایی شروع می شود که پسر نوجوانی به نام رایان اتوود به همراه برادرش اقدام به سرقت ماشین میکند که بعد ازکمی تعقیب و گریز توسط پلیس دستگیر شده و به زندان می افتد.
سریال داستان پسری است به اسم "ند". "ند" ۹ سالشه که متوجه میشود توانایی خارقالعادهای دارد: میتواند موجودات مرده را تنها با یک بار لمس کردن زنده کند . "ند" اما خبر از محدودیتهای این موهبت نداره. همان روز مادر "ند" میمیرد و ند هم زندهاش میکند. یکدقیقهی بعد پدر دختر همسایه میمیرد. شب موقعی که مادرش میبوسدش، مادرش هم میمیرد. محدودیتها اینهاست: ۱- اولین تماس زنده میکند و دومین تماس جان رو میگیرد، برای همیشه. ۲- اگه موجودی را که زنده کرده ظرف یک دقیقه دوباره برنگرداند یکی دیگر به جاش خواهد مرد. "ند" البته عاشق دختر همسایه هم بوده. ۱۸ سال بعد، "ند" شده یک pie-maker موفق و منزوی. تقریبا با هیچ کس رابطهای ندارد. یه کارآگاه خصوصی به اسم "امرسون کد " اتفاقی متوجه توانایی ند میشود و با هم شروع به کار میکنند، به این شکل که "امرسون" پروندههای قتل رو پیدا میکند، "ند" هم با زنده کردن مقتول و پرسیدن چندتا سوال به حل پرونده کمک میکند. یکی از پروندهها مربوط میشود به قتل دختری روی قایق تفریحی. دختری به اسم "چارلوت چاک چارلز" دختر همسایهی "ند"، عشق دوران کودکیش که پدرش را اتفاقی کشته بود...
“هدف انسانی ” محصول سال ۲۰۱۰ و شبکه “فاکس” می باشد . “کریستوفر چنس” متخصص امور امنیتی، محافظ و کارآگاهی خصوصی می باشد ، که با قرار دادن خود به عنوان سپر انسانی از مشتریان خود در مقابل ترور محافظت می کند. او به طور محسوس یا غیر محسوس مشتریان خود را که قرار است هدف ترور قرار بگیرند دنبال کرده و یا خود را در موقعیت آنها قرار می دهد و در لحظه ترور با زیرکی وارد عمل می شود و فرد یا افراد اجیر شده را از میان برمی دارد. او با دفتری خصوصی که توسط همکارش “وینستن” اداره می شود همکاری می کند، و فردی مرموز و زیرک به نام ” گوررو ” با هنرنمایی” جکی ارل هیلی” نیز برای یافتن افرادی که در پشت پرده این ترور ها قرار دارند به او کمک می نماید. “کریستوفر چنس” با بازی “مارک ولی” مهارت “جک بائر”(۲۴) ، شوخ طبعی “جفری داناوان” (Burn Notice )و خوش تیپی ” جیمز باند ” را یکجا دارد…