یک استاد مرموز و مرگبار علوم غریبه در سراسر ژاپن فئودال سفر میکند تا ارواح خبیثی به نام مونونوکه را شکار کند. او برای اینکه بتواند شمشیر مقدس طرد ارواح را علیه آنها به کار برد، باید شکل، حقیقت و دلیل وجودشان را کشف کند.
تیم والیبال دبیرستان کاراسونو، علیرغم حضور رقبای سرسخت در تورنمنت هاروتاکا، با موفقیت از مرحله مقدماتی این مسابقات در استان میاگی گذر کرد و به دور سوم راه یافت.
سه سال پیش از داستان، سفینه فضایی غولپیکری در آسمان توکیو پدیدار میشود. جنگی نابرابر با موجودات فضایی که در ظاهر بیخطر به نظر میرسند آغاز میشود و بحثها و جنبشهای صلحطلبانه را به دنبال میآورد. با وجود این اتفاق غمانگیز و بیسابقه، دو دختر دبیرستانی به نامهای کویاما کادود و ناکاگاوا اوران زندگی خود را بدون توجه به این اتفاق ادامه میدهند. تمرکز داستان نه بر روی تهاجم بیگانگان، بلکه بر روی فطرت انسانی، گفتگو، دوران بلوغ و زندگی است.
ارتش روبان سرخ (رِد ریبون) زمانی توسط سون گوکو نابود شدهبود. افرادی که روح آن را ادامه میدهند، اندرویدهایی نهایی را خلق کردهاند - گاما ۱ و گاما ۲. با این حال، این دو اندروید خود را ابرقهرمان مینامند و شروع به حمله به پیکولو و گوهان میکنند...
این انیمه داستان دختری 12 ساله به نام کانا است که از نوادگان خدایان به دنیا آمده است. خانواده او مأموریت دارند از سراسر ژاپن هدایایی را به گردهمایی خدایان در ایزومو برسانند. اگرچه مادر کانا قرار بود این ماموریت را به پایان برساند، اما درگذشت او باعث شد تا کانا کار را تمام کند، به این امید که بتواند در پایان سفر به مادر مرده خود در سرزمین خدایان بپیوندد...
داستان حولِ محور دختری با اختلالات شنوایی "نیشیمیا شوگو" می باشد ، ماجرا از زمانی آغاز می شود که او به کِلاس جدیدی منتقل می شود و با پسری همچون خود " ایشیدا شویا" آشنا می شود و ...
داستان در مورد پسری به نام "Takao" هست که مدرسه را نادیده گرفته و می خواهد یک کفاش بشود؛ او در یک باغ ژاپنی، طراحی کفش می کند و روزی دختری به نام "Yukino" را ملاقات می کند و کم کم این ملاقات ها زیاد می شود اما تنها در روزهای بارانی این اتفاق می افتد...
در توکیوی آینده نگر، انسان های منحصر به فردی که قدرت های متفاوتی را بیدار کرده اند توسط یک سازمان مخفی به نام کاستوس شکار می شوند. این انسان های استثنایی که با نام «جاذبه ها» شناخته می شوند، در حال پیوستن به نیروهای خود برای دفاع از خود هستند. آنها توسط پسری به نام کوون رهبری می شوند، یک ایده آلیست که مصمم است تمام ""جذب کننده " ها را که می تواند نجات دهد...
با در خطر افتادن خانهشان، برخی احساس میکنند که وقت آن رسیده که باغها را رها کنند. شخصیت جدیدی وارد صحنه می شود، شخصیتی که کوون به خوبی می شناسد. پایان نزدیک است، بازیکنان آماده هستند و نبرد نهایی در حال شروع است!..
راز آشکار شد و پناهگاه "جذب کننده ها " برای دشمن آشکار شد. وقتی کوون به شدت آسیب می بیند ، این به بقیه بستگی دارد که از خانه، زندگی و آزادی خود دفاع کنند...
یک سری نقاشیهای گل در نزدیکی قربانیان قتل در اطراف شهر پیدا میشوند، و محققان را وادار میکند تصور کنند که گلهای به تصویر کشیده شده برای مواد مخدر به قربانیان استفاده میشود. در همین حال، یک "جذب کننده" جدید با توانایی صحبت با گیاهان ظاهر می شود...
در آینده که قدرت های خفته در یک سری از افراد خاصی بیدار می شود، یک سازمان مخفی برای شکار این افراد تشکیل می شود. یک پسر قدرتمند اسرارآمیز به نام کوون، برای پایان دادن به این آزار و شکنجه دست به کار می شود ...
جینتا یادُمی و گروهی از دوستان دوران کودکیش یک روز در یک حادثه ی دلخراش از یکدیگر جداشدند و حالا پس از گذشت در دوره دبیرستانشون یک اتفاق ناگهانی باعث شد که اونا با گناهانشون و اتفاقی که اون روز رخ داد رو به رو شده و با عواقب گذشتشون مواجه بشن، چند سال اون باید با احساس گناهی که از گذشتش به جا مونده مقابله کنه و برای این کار اون باید با نیروهای عجیب وغریب و ارواح باید کنار بیاد
داستان نوجوانی به اسم Teito است که اتفاقات وحشتناکی برایش رخ داده و او دچار فراموشی شده است . Teito که به فراموشی دچار است اغلب رویاهای ترسناکی می بیند . شروع داستان انیمیشن سریالی ۰۷Ghost شبح ۰۷ تقریبا از شب قبل از امتحانات فارغ التحصیلی Teito می باشد ، او و تنها دوستش ، Mikage ، با هم قرار می گذارند تا هیچ وقت همدیگرو رها نکنند و همیشه با هم باشند . در ادامه انیمیشن سریالی در روز بعد موقعی که مردم داشتن در مورد Teito صحبت می کردن ، ناگهان صدای آشنایی به گوشش رسید و او را به سمت خودش کشید . صدا برای او خیلی آشنا بود ، بعد گذشت مدتی زمان کوتاهی ناگهان متوجه چیز عجیبی می شود ، این صدا را کاملا می شناسد و قبلا شنیده است . آری این همان صدایی بود که در کابوسهای شبانه و وحشتناک او ، اقدام به کشتن مرد رویاهایش ، یعنی پدر او ، کرده است . اما این صدا آشنا مال چه کسی است ؟ تیتو به دنبال صدا می رود او متوجه می شود که این صدا متعلق به رئیس ستاد Ayanami ، که نامش Zaiphon است ، می باشد . او تصمیم می گیرد که به آنها حمله کند و انتقام پدرش را بگیرد ولی متاسفانه به دست یکی از نیروهای زیر دست Zaiphon اسیر می شود به زندان فرستاده می شود . دوست او ، Mikage ، که می بیند از اسیر شدن او باخبر می شود ، برای نجات او اقدام می کند و با مقابله با نیروهای Ayanami موفق می شود تا او را از زندان فراری دهد ، ولی در نهایت دوباره به محاصره این نیرو ها در می آیند و تیتو برای فرار دوست خود را به ظاهر گروگان می گیرد.