وقتی هواپیمای یکی از خطوط تجاری در سفری بر فراز اقیانوس آرام دچار مشکل در قسمت موتور می شود، خلبان تمرکز خود را از دست داده و کمک خلبان "دن رومن" مسئول به سلامت نشاندن هواپیما می شود ...
یک کاپیتان نیروی دریایی که توسط اهالی یک روستا از بند کمونیستهای چینی آزاد شده است مجبور میشود تمامی اهالی روستا را با یک کشتی قدیمی به هنگ کنگ منتقل کند...
در اوایل قرن بیستم، در زمستان سخت شمال کالیفرنیا، خانوادهای دامدار درگیر اختلافات داخلی هستند و دو پسر بزرگشان برای شکار پلنگی که دامهایشان را تلف میکند، به دنبال آن میروند.
یک هواپیمای ترابری در مناطق پوشیده از یخ مجبور به فرود اضطراری می شود.خلبان هواپیما "کاپیتان دولی" باید مردان خود را در شرایط سختی زنده نگه داشته تا کمک از راه برسد...
گروهی از سارقان بانک فراری به بیابان پناه می برند. آنها که از بی آبی در حال مرگ هستند به شهری خالی از سکنه پناه برده و متوجه می شوند معدن کاوی پیر به همراه نوه اش در آنجا زندگی می کنند و...
داستان ایگور گوزنکو، کارمند سایفر اتحاد جماهیر شوروی، که در سال 1943 به سفارت شوروی در اتاوا، کانادا فرستاده شد و در سال 1945 فرار کرد تا گستره فعالیت های جاسوسی شوروی علیه کانادا را فاش کند.
رئیس یک شرکت نظر سنجی رو به افول، شهری را پیدا می کند که بازتاب خوبی از نظرات افراد متوسط جامعه ی آمریکایی ارائه می دهد. او سریعا متوجه پتانسیل درآمد زایی این شهر می شود و خود را در نقش یک مامور بیمه جا می زند تا بتواند اطلاعات ارزشمندی از ساکنان شهر به دست آورد. یکی از گزارش گران روزنامه ی محلی این شهر به او مشکوک می شود و تهدیدش می کند که کلاهبرداری اش را فاش خواهد کرد...
در پایان جنگ جهانی دوم، خبرنگار جنگی برنده جایزه پولیتزر، اِرنی پایل، در جریان آزادسازی ایتالیا، همراه با لشکر ۷۷ پیادهنظام ارتش ایالات متحده سفر کرده و در مورد آنها گزارش میدهد.
ايالت نوادا ، سال 1885 . گروهى متشكل از 28 شهروندن « محترم » شهرى كوچك به سركردگى يك افسر سابق ساديست و زنى سنگدل ، سه مرد بىگناه ( كويين ، فورد و اندروز ) را به اتهام قتل و سرقت اسب ، به دار مىآويزند اما پس از مرگ بىگناهى آنان آشكار مىشود...
سه پسر خانواده ى « ژست » تحت قیمومیت زن مهربانى به نام « پاتریشا براندون » ( تاچر ) هستند که از آنان مراقبت مىکند. « براندون » به خاطر بدهىهایش مجبور مىشود الماس گرانبهاى « آب آبى » را بفروشد. اما یکى از برادران ، « بوژست » ( کوپر ) متوجه مىشود که « براندون » الماس را با الماس بدلى عوض مىکند. سالها بعد « بوژست » براى جلوگیرى از رسوایى « براندون » الماس قلابى را مىدزدد و به لژیون خارجى ملحق مىشود. سپس از برادرهایش نیز مىخواهد تا به او بپیوندند.
یک زن می فهمد که همانطور که قبلاً تصور می شد در اثر مسمومیت با رادیوم نمی میرد ، اما وقتی با خبرنگاری ملاقات می کند که به دنبال یک داستان است ، دوباره برای سود خود تظاهر به بیماری می کند.
یک جوینده طلا به نام Jack Thornton که مقصد وی معادن طلای آلاسکا است، بخش زیادی از پول خود را در قمار از دست میدهد. او از باقیمانده پول خود یک سورتمه خریده و از دست فردی که به او بدهکار است فرار میکند و به همراه دوستش به سمت رودخانه Yukon راهی میشود…