"والری سومرز" روانپزشکی که در شبی ناپدید می شود.کارآگاه "لئون زت" برای تحقیق در مورد این پرونده فراخوانده می شود.اما از طرفی همسر او یکی از بیماران "سومرز" بوده است...
استرالیا، دهه ی ۱۸۸۰٫ «برادران برنز» به دلیل جنایت و اذیت و آزار مردم از دست قانون فراری هستند. تا این که دو تن از برادرها به نام های «چارلی» (پیرس) و «میکی» (ویلسن) دستگیر می شوند. پلیس بریتانیایی، «سروان استنلی» (وینستون) به «چارلی» پیشنهاد می کند که اگر بتواند برادر سوم، «آرتور» (هیوستن)، را بیابد و بکشد، حاضر است «چارلی» و «میکی» را از مجازات برهاند و
«تری» یک دلال ماشین است که زندگی آرامی دارد. او همیشه از گذشته اش در حال فرار بوده و از کلاهبرداری های عمده دوری می جوید. اما در ادامه یک مدل زیبا به اسم «مارتین» که در گذشته همسایه آنها بوده بسراغش می آید و به او پیشنهاد می دهد که رهبری عملیات سرقت از یک بانک در شهر لندن را به عهده بگیرد که در صورت موفق بودن، میلیون ها پوند پول نقد و جواهرات عاید آنها می شود...
فیلم داستان یک خانواده طبقه متوسط استرالیایی است که پسر بزرگشان «چارلی» به بیماری اوتیسم پیشرفته و غیرقابل کنترل دچار است. برادر کوچکتر چارلی به نام «تومامس» یک پسر پانزده ساله خجالتی است که عاشق برادرش است ولی برادر بیمارش مدام با اعمال ناجورش او را به زحمت میاندازد و باعث شرمندگی اش میشود. فیلم روایت کشمکش های درونی توماس و روابط عاطفی او با برادرش است…
"مرگ کوچک" یک کمدی ناب در مورد عشق، رابطه و تابو است. در یک روایت چند داستانه. زنی که دارای یک فانتزی خطرناک است و شرکای آن که می خواهند او را خشنود کنند. مردی که شروع به یک رابطه با همسر خود می کند بدون اینکه زن چیزی از آن بداند. یک زن و شوهر که تلاش می کنند پس از داشتن رابطه ج/نس/ی با یکدیگر همه چیز را کنار هم نگه دارند و زنی که خوشحالی را در زجر کشیدن شوهرش می بیند...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 11 جایزه و نامزد دریافت 35 جایزه دیگر.
در حاشیه جنگ جهانی دوم، زنی انگلیسی و از طبقه اشراف به دورافتاده ترین قاره سفر می کند و در آنجا با طبیعتی وحشی و انسانهایی خشن روبرو می شود. این زن در آنجا مزرعه بزرگی را به ارث برده است. او به نگه داری از مزرعه بی میل است اما با اصرار های مردی که در آنجاست تصمیم میگیرد که آنجا را بازسازی کند و در این راه تجربیات زیادی به دست می آورند تا اینکه نیروهای ژاپنی آن سرزمین را بمباران می کنند و ...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 3 جایزه و نامزد دریافت 7 جایزه دیگر.
سو چارلتن، گزارشگر مجله ي «نيوزدي» نيويورک، به استراليا مي آيد تا داستان شخصيتي افسانه اي به نام «مايکل ج. کراکودايل دندي» را دنبال کند. او پس از آشنايي با «دندي» مجذوبش مي شود و دعوتش مي کند تا به نيويورک بيايد...
«سارا هاتينگر» (انيستن) با نامزدش، «جف ديلي» (رافالو) براي شرکت در عروسي خواهرش، «آني» (سوواري) از نيويورک به پاساداناي کاليفرنيا مي رود. او خيلي زود با خبر مي شود که فارغ التحصيل (کتاب و فيلم) با الهام از زندگي مادربزرگش، «کاترين» (مک لين) و مادرش شکل گرفته است...
"شیرشاه ۳" یا "شیرشاه یک و نیم" محصول استودیو دیزنیتون و والت دیزنی استرالیا میباشد, این پویانمایی از سری پرطرفدار شیرشاه و در ادامه دو شماره موفق پیشین خود به نامهای «شیرشاه» و «شیرشاه ۲: پادشاهی سیمبا» ساخته شده است, در این شماره یک میرکت به نام "تایمون" و یک گراز به نام"پومبا" داستان شیرشاه را از دید خودشان برای مخاطبان تعریف میکنند. اما تایمون اصرار دارد که فیلم را به جلو بزند تا به قسمتی برسد که وارد داستان میشود، چرا که در اوایل فیلم، آنها حضور نداشتند و از طریق گوینده فیلم، قبل از آغاز سفر سیمبا وارد داستان میشوند. همچنین در این شماره با مادر تیمون و عمو مکس هم آشنا خواهیم شد…
در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم، «ژنرال داگلاس مک آرتور» تصمیم گرفت به قولی که در سال 1942 داده بود، وفا کند و دوباره پس از عقب نشینی اجباری از فیلیپین، به آن جا برگردد. بیش از پانصد سرباز امریکایی در اردوگاهی در فیلیپین اسیر ژاپنی ها بودند و با آنان رفتاری بی رحمانه صورت می گرفت و «مک آرتور» می خواست مطمئن شود که این سربازها صحیح و سالم به کشورشان باز می گردند…
یک دانش آموز پسر افسرده به نام «برنت» دعوت دختری بنام «لولا» را برای مراسم رقص پایان دوره رد می کند. این دختر به همراه پدرش نقشه ای وحشیانه برای انتقام گرفتن از برنت ترتیب می دهد...
فیلم که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است در مورد یک سگ قرمز است که استرالیا را برای پیدا کردن صاحبش طی می کند و در این راه افراد زیادی با او ارتباط برقرار کرده و وجود او باعث دور هم جمع شدن افراد زیادی می شود …
داستان درباره یه کارمند است که باید برای کار به یک شهری مسافرت کند ولی در بین راه تصادف می کند و از راهش منحرف می شود و حالا به شهری می رسد که هرگز نباید به آن وارد می شد و ….