سونامی شهر مالیبو را غرق میکند و دستهای از کوسههای جنمانند ماقبل تاریخ را که در آبهای عمیق زندگی میکنند، رها میکند. این کوسهها، یک گروه از نجاتغریقها را که در ایستگاه نیمهغرقشده خود در تپهها گیر افتادهاند، و همچنین گروهی از کارگران ساختمانی را که در خانهای غرقشده به دام افتادهاند، هدف قرار میدهند.
داستان این فیلم در ارتباط با گروهی از دانشمندن میباشد که سعی میکنند تا با فضاپیمایی به عمق زمین نفوذ کرده و با منفجر کردن بمب اتمی هسته زمین که بر اثر حادثه ای نامعلوم از حرکت استاده را , به حرکت انداخته و زمین را نجات دهد و
سه کودک در یک فیلم فانتزی الهامبخش، به یک پسر کامبوجی که دلتنگ خانوادهاش است، کمک میکنند. آنها با همکاری یک مهندس راهآهن و با استفاده از یک قطار متروکه، برای بازگرداندن او به خانهاش نقشهای میکشند و سفری پرماجرا را آغاز میکنند.
سازمانهای تبهکار با ایجاد قوانینی سفت و سخت بر پایه اعتماد و وفاداری به اهداف خود میرسند. برای اینکه پلیس بتواند به درون این گروهها نفوذ کند و به هسته اصلی آنها دسترسی یابد، به یک برگ برنده نیاز دارد. الکس کین همان برگ برنده است. او تنها ۳۰ سال دارد و در خیابانهای پرخطر مونترال بزرگ شده و تجربههای زیادی از جمله زندگی در پرورشگاه و خدمت سربازی را پشت سر گذاشته است.
داستان درباره یک کشتی گیر جوان است.او جوانی 24 ساله است که با تمام وجود برای رسیدن به تیم ملی رقابت و مبارزه می کند. در این حین خواهر او به شکلی ددمنشانه کشته می شود….
در ششم دسامبر 1989 "مارک لیپین" وارد کلاس مهندسی در دانشکده پلی تکنیک مونترال شد، به دانشجویان مذکر دستور داد از کلاس خارج شوند و بعد به نُه دانشجوی مونث مانده در کلاس شلیک کرد و...
داستان فیلم در دهه ۱۹۸۰ اتفاق می افتد و در مورد زن و شوهری به نام های Christopher و Cathy می باشد که زندگی خوبی دارند . اما طولی نمی کشد که گذشته ها آن دوباره در پی آسیب رساندن به آن ها است . مادرخوانده ی آن ها Corrine که قبلا نیز قصد کشتن این دو را داشت ، دوباره نقشه ای برای کشتن آن ها کشیده است ...
یک پلیس سابق که به جرم اقدام به قتل 6 سال را در زندان سپری کرده بود اکنون آزاد شده و به دنبال رستگاری میگردد، اما به دام همان خرابکاری که قبلاً از خود به جا گذاشته بود، می افتد...
پس از فرود اضطراری در نزدیکی یک شهر بیابانی، یک موجود فضایی از یک پیشخدمت محلی کمک میگیرد تا هیولایی را که از لاشهی سفینهاش فرار کرده، دوباره دستگیر کند.
یک زن تاجر جوان برای غلبه بر رقیبش، یک کلاهبردار خوشسر و زبان را استخدام میکند. اما همه چیز طبق برنامه پیش نمیرود، چرا که او فردی غیرقابل اعتماد است و بدتر از آن، رابطهای عاشقانه میان آنها شکل میگیرد.
کوری پسربچهای است که به تازگی به همراه مادرش به خانه جدیدی نقل مکان کرده است. او با یک دوست "خیالی" که در کمدش زندگی میکند، ارتباط برقرار میکند. هیچکس او را باور نمیکند تا اینکه مردم به شکلی وحشیانه میمیرند و دوست "خیالی" بیش از حد واقعی میشود.
دهه ۱۹۶۰ در دانشگاه تورنتو است. داگ، یک دانشجوی سال بالایی محبوب است که یک دوستدختر به همان اندازه محبوب دارد. پیتر، یک دانشجوی سال اولی خجالتی و تازه وارد به این شهر بزرگ است. پیتر و داگ با هم صمیمی میشوند و به زودی با هم به کنسرت میروند، مشروب میخورند و در برف بازی میکنند. وقتی داگ، پیتر را به حمام بخار میبرد و پشت او را میشوید، به نظر میرسد که دوستی آنها به یک...