برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 35 جایزه و نامزد دریافت 32 جایزه دیگر.
شش مرد که کارشان را در کارخانجات شفيلد انگلستان از دست داده اند، مأيوس و مستأصل تصميم مي گيرد يک «نمايش» راه بيندازند. آنان مورد تمسخر و تحقير دوستان و آشنايان قرار مي گيرند و ناگزيرند پنهاني و پراکنده تمرين کنند. اما سرانجام نمايش خود را با موفقيت روي صحنه مي برند.
در حالیکه اسرای متفقین در حال آماده شدن برای برگذاری یک مسابقه فوتبال با تیم ملی آلمان در پاریس اشغالی هستند،نیروی مقاومت فرانسه و افسرهای بریتانیایی در حال طرح ریزی نقشه ای برای فرار آنها هستند...
دو زوج که به اروپای شرقی سفر کرده اند بر خلاف هشدار مردم محلی تصمیم می گیرند از "کارلزباد" دیدار کنند. آنها که توسط راهنمایشان در خارج یک دهکده رها می شوند، به قلعه ای عجیب وارد شده و توسط مالک شیطانی قلعه پذیرایی می شوند و...
وقتی "جاناتان هارکر" به قلعه "دراکولا" حمله می کند،او به شهری در نزدیکی سفر کرده و شروع به شکار خانواده نامزد "هارکر" می کند.تنها شخصی که می تواند در مقابل او قرار بگیرد،"دکتر ون هلسینگ" دوست قدیمی "هارکر" و شاگرد خوناشامها است که مصمم است "دراکولا" را هر طور که شده نابود سازد...
"جوزف" راننده تاکسی بوده و "مری" عضو تیم بسکتبال زنان است.فرشته ای به او می گوید که باردار است.وقتی او این ماجرا را برای "جوزف" تعریف می کند،مورد اتهام خیانت قرار می گیرد و...
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 4 جایزه و نامزد دریافت 4 جایزه دیگر.
هالی مارتینز یک رمان نویس داستان های تخیلی است که صاحب منصبی در جنگ وین که توسط متحدان پیروز، به چند بخش تقسیم شده است می شود؛ جایی که کمبود مواد غذایی سبب رونق بازار سیاه شده است. او به دعوت دوست سابق مدرسه ی خود، هری لایم، این کار را می پذیرد اما چندی بعد می فهمد که دوستش در یک حادثه ی عجیب کشته شده است. پس از صحبت با دوستان و همکاران لایم متوجه وجود تضادهایی در حرف های آنان شده و مصمم می شود که کشف کند واقعا چه اتفاقی برای لایم افتاده است...
کارآگاه باتجربه "جان هریس" به لندن فرستاده می شود تا به یک نیروی ویژه محلی کمک کند برای به دام انداختن فردی که در حال کُشتن گنگسترها در سطح شهر می باشد.
یک زن جوان برای فرار از گذشته و شروع یک زندگی جدید به انگلستان می رود. او شغلی مبنی بر مراقبت از یک مرد معلول رو قبول میکند، اما فشار و محدودیت های این کار گذشته را دوباره به سراغش می آورد...