یک نوجوان برای استراحت در تعطیلات تابستانی خود به خانه باز می گردد. با این حال، در عمارت پر از زنان، چارهای جز این نخواهد داشت که تحصیلات خود را به شیوهای مهیجتر ادامه دهد...
بازگشت خیالی چائوشسکو دیکتاتور پس از 20 سال سرمایه داری در کشورش، رومانی، جایی که او جامعه ای جدید و همچنین عادات قدیمی را در تجار این کشور پیدا می کند.
داستانی عاشقانه که از وقایع واقعی الهام گرفته شده است. ژاکلین، یک بانوی متوسط طبقه متوسط فرانسوی (کایلا اوا)، به یک سایت دوستیابی میپیوندد تا در جستجوی عاشقانهها و ماجراجوییهای رمانمانندی باشد که همیشه تصور میکرد. دور از غرب آفریقا که زندگی به ظاهر خسته کننده ای دارد.
یک فراری که از قانون فرار می کند و چندین میلیون دلار به همراه دارد، در خانه یک خانواده کشاورز مخفی می شود. وقتی خانواده ثابت می کند که حتی بیشتر از او مجرمانه تر هستند - و شروع به ترساندن او به جای بالعکس می کنند، ورق ها تغییر می کند.
یک کهنه سرباز آسیب دیده جنگ جهانی اول ماشینی می سازد تا از جنگ جلوگیری کند. هنگامی که دولت ماشین او را خراب می کند و جنگ جهانی دوم به طور فزاینده ای اجتناب ناپذیر به نظر می رسد، مخترع در ناامیدی، ارواح مرده جنگ را برای اعتراض فرا می خواند.
ژاکلین از کشور جنگ زده خود به یک جزیره یونانی فرار میکند. او با یک راهنمای تور بیثبات ملاقات میکند و آن دو به هم نزدیک میشوند، زیرا هر دو در دیگری امید مییابند.
یک روزنامهنگار شرط میبندد که میتواند شب را در یک قلعه خالی از سکنه در شب تمام عید بگذراند. او در طول اقامت خود شهادت می دهد که گذشته وحشتناک قلعه پیش از او زنده شده است و عاشق یک روح زن زیبا می شود.
فیلم "تأملات" به مضامین نظم، زیبایی و آشوب میپردازد. داستان فیلم در چهار بخش مجزا روایت میشود که شامل تلاشهای گروهی از جوانان برای اجرای نمایش در سارایوو و تلاشهای کارگردانی مسن برای تکمیل فیلمش میشود.
در قرن هجدهم، "شرکت مسافرتی هنرهای منظره" متشکل از Tyrant، Lady Leonarde، Serafina، Isabella، Leandre، Zerbina، Matamore و Pulcinella هنگام سفر به پاریس در هوای بد گم می شود. آنها قلعه ای را می بینند و از خدمتکار پیترو می پرسند که آیا می توانند شب را بگذرانند. آنها به زودی متوجه می شوند که قلعه ویران شده متعلق به نجیب زاده ویران شده ژان لوک است
مادلین، پیشخدمت هتل و مادر یک پسر، با فرانسوا، دانشجوی ثروتمند، آشنا میشود. رابطهشان عمیق میشود، اما فرانسوا برای رهایی از چیزی، سرنوشت مادلین را به خود گره میزند.
در اکتبر سال 1967، در حین سفر به سانفرانسیسکو برای تبلیغ آخرین فیلم خود، آنیس واردا با یکی از اقوام خود که تا به حال نامش را هم نشنیده بود آشنا میشود. این عموی ناشناس در یک قایق زندگی میکند، نقاش است، سبک زندگی هیپیها را اتخاذ کرده و عاشق زندگی است....
فان چیزی جز یک زندگی روستایی آرام با زن و برادر شیرین و آسیب دیده مغزی که دوستش دارد نمی خواهد. با این حال، همسایههای حسود برای خود برنامههایی دارند.
هانری سوور، یک دامپزشک پنجاه ساله، توسط والدین، دوستان و روابط کاری خود مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. او با لوئیز در نرماندی می رود تا عشق کامل را زندگی کند. اما باز هم به نظر می رسد که مشکلات در انتظار اوست.