آغاز زندگی مشترک آدیماس و آدلیا با چالشهای متعددی همراه است. این زوج جوان در کنار فراز و نشیبهای زندگی، لحظات شاد و خندهداری را نیز تجربه میکنند که به پویایی زندگی آنها میافزاید.
زنانی که تحت تأثیر خشونتهای خانوادگی و مشکلات اقتصادی قرار گرفته بود، به ناچار با همراهی سه نفر از دوستان خود، اقدام به سرقت از یک خانه عتیقهفروشی نمود.
هائو که دارای قدرتِ بازگشت به گذشته است، برای نجات ساری از چنگال پُچُنگ گُندُل، جادوگری پلید در کالبد روح، جان خود را فدا میکند تا جلوی نیات پلید او را بگیرد.
آلِعا که از خیانت نامزدش و دوست صمیمیاش رنج میبرد، به شهر باندونگ نقل مکان میکند و در آنجا با پسری به نام رِوو آشنا میشود. این آشنایی با بازگشت نامزد آلِعا و معشوقهی رِوو به هم میخورد.
علی تاپان، جوانی از خانوادهای آشفته، دل در گرو آنا کارنینا میگذارد. عشقی بین این دو جوان شکوفا میشود و آنها را به سفری پرماجرا در سراسر جاوه میکشاند. در این سفر، با ...
یک پیرمرد در حین سوار شدن بر یکی از وسایل شهربازیهای قدیمی و متروکه که گفته میشد جنزده است، جان خود را از دست میدهد. متصدیان شهربازی به جای خبر کردن پلیس، جسد او را در همان محل دفن میکنند و این اقدام هولناک را به جاذبهای توریستی تبدیل میکنند.
پس از یک تلاش ناموفق برای خودکشی، کرشنا توسط چهار روح مورد آزار و اذیت قرار میگیرد که فقط در صورتی او را رها میکنند که خواستههایشان را برآورده کند. این اتفاق باعث میشود کرشنا معنای جدیدی در زندگی و عشق به پرستار لیندا پیدا کند.
صَحَیا، زن جوانی که داغ سوگ همسرش را بر دل دارد، برای گذران زندگی در عمارتی قدیمی به عنوان خدمتکار استخدام میشود. او که از تنهایی و غم دوری همسر رنج میبرد، با دنیای ارواح ارتباط برقرار میکند، اما این کار ارواح خشمگین خدمتکاران قبلی عمارت را بیدار میکند و صَحَیا را در معرض خطرات جدی قرار میدهد.