هفت بازیگر مشهور در یک بازی گیر میافتند که کسی نمیتواند پایان آن را پیشبینی کند. در لحظهای که تمام دنیا در حالت تعلیق است و آینده بیش از پیش نامعلوم به نظر میرسد، ستارگان یک پیشنهاد سودآور دریافت میکنند. و اگرچه این اوج جاه طلبی های حرفهای آنها نیست، اما قصد دارند آن را رها نکنند...
داستان دو زن که درگیریهای درونی شدیدی را تجربه میکنند. هر یک از این زنان، میان عشق و اخلاق، یا وظیفه مادری و اصول اخلاقی، در کشمکشی بزرگ گرفتار آمدهاند. تلاقی زندگیهای این دو شخصیت، به خلق دراماتیک قدرتمندی منجر شده است.
پاریس، اواخر دهه ۱۹۶۰. مادام کلود در راس یک تجارت پررونق قرار دارد که به او قدرت نفوذ در دنیای سیاست و جرم فرانسه را میدهد. اما پایان امپراتوری او نزدیکتر از آن چیزی است که فکر میکند.
برلین دهه 1930. دکتر یاکوب فابیان که روزها در تبلیغات یک شرکت سیگار کار می کند و شب ها در خیابان های شهر پرسه می زند، عاشق بازیگری می شود. همانطور که حرفه او شروع به شکوفایی می کند، چشم انداز آینده او کمرنگ تر می شود...
داستان نیک و جانین زندگی زناشویی خوبی دارند تا اینکه شوهر سابق ژانین سعی می کند آنها را از هم جدا کند. با از بین رفتن خاطرات نیک ، او باید تصمیم بگیرد که چه چیزی را قربانی می کند تا بتواند همه چیز را که دوست دارد حفظ کند - یا رها کند...
زمانی که میکائلا لیتون، رماننویس موفق، تصمیم میگیرد تا خانه تعطیلات سالانه مادر متوفی خود را در کلبه برفی پدرش احیا کند، خیلی زود با نویسنه ای خوشتیپ و در عین حال خوشنظر آشنا میشود و به زودی عشقی بین آنها شعلهور میشود...
"کمیل میدوز" دختر جدید آکادمی معتبر دختران ادلوین است. پس از ورود وی ، شش دوست او ، او را دعوت می کنند تا در یک مراسم دیرهنگام به آنها بپیوندد ، و روح یک دانشجوی سابق مرده را که گفته می شود سالن ها را تسخیر می کند ، احضار می کنند . اما قبل از صبح ، یکی از دختران مرده است و ...
رومن به همراه برادرش آلبرت و دوستانشان به سفر طبیعت گردی می روند. وقتی گروه متوجه می شوند که طعمه یک تیرانداز مرموز شده اند ، به زودی خود را در یک تلاش ناامید کننده برای بقا می بینند...
در یک پروژه توسعه، اولیویا و برایان با تعجب متوجه می شوند که خدمتکار و بهترین مرد در عروسی هستند. آنها باید احساسات خود را کنار بگذارند تا عروسی بهترین دوستانشان را نجات دهند ...
داستان یانگ فن که در پی دنبال کردن یک پری دریایی به نام "شیائویو" به دریا افتاد. یانگ فن عاشق دختری نیمه ماهی، نیمه دختری شده بود. اما پری دریایی مجبور بود خداحافظی کند، زیرا میخواست دوستسی داشته باشد که نیمه ماهی، نیمه انسان است...
کوچه بچه هایی را که در محله اداره می کردند خسته کرد ، او تصمیم می گیرد که امور را به دست خود بگیرد. نمایشنامه اولیه آسان بود، اما بازتابی برای او نداشت...