ناستاسیا ژنرالووا، ژیمناستیککار سیاهپوست، که توسط مادر سفیدپوست روسی خود بزرگ شده است، در تلاش برای رسیدن به آرزوهای المپیک خود و کاوش در میراث دوگانه خود، تنها ژیمناستیککار ریتمیک سیاهپوست تیم ملی آمریکا است.
فیلم «جایی که درختان زیتون میگریند» مقاومت فلسطینیان در برابر اشغالگری اسرائیل را نشان میدهد و به موضوعات فقدان، رنج و تلاش برای دستیابی به عدالت میپردازد.
گروهی از گرگینهها که به «سگهای جهنمی» معروف هستند، جنگی پنهانی را علیه گروهی از شکارچیان متعصب گرگینه به نام «گلولههای نقرهای» آغاز میکنند. سگهای جهنمی و گلولههای نقرهای در ظاهر به عنوان دو گروه رقیب موتورسوار برای دنیای خارج جلوه میکنند.
این قطعه موسیقی با الهام از ورزشکاران، به دنبال کشف ریتمهای مشترک در موسیقی و ورزش است و نشان میدهد که ریتم یک عنصر بنیادی و مشترک در همهٔ ابعاد زندگی است.
یک زندانی سابق از زندان زودتر از موعد آزاد میشود، فقط برای اینکه مجبور شود به یک واحد مخفی شش نفره بپیوندد و در اولین روز حضورش، پنج نفر دیگر از اعضای واحد کشته میشوند. حالا او باید با مردانی که وظیفه جاسوسی از آنها را داشت، روبرو شود.
دو زوج که هر دو دوباره ازدواج کردهاند و از طریق ازدواجهای قبلیشان با یکدیگر ارتباط دارند، زندگی را به عنوان یک خانوادهی ترکیبی هماهنگ پیش میبرند، تا اینکه یک افشاگری تهدید میکند که روابط متعادل و دقیق آنها را از هم بپاشاند
در روزی که نتایج آزمونهای سطح A اعلام میشود، یک نوجوان بلندپرواز ساکن لندن، در حین گذراندن وقت با دوستانش در نقاط مختلف شهر، با یک انتخاب سرنوشتساز در زندگیاش مواجه میشود و با آن کلنجار میرود.
این فیلم که در طول ده سال فیلمبرداری شده است، داستان آلیس را روایت میکند؛ دختری دوستداشتنی که در دام زندگی مادری جوان گرفتار شده است. در شانزدهسالگی، او عاشق دورین میشود که سیوپنج سال از او بزرگتر است.
اونا با غم دست و پنجه نرم میکنه در حالی که یه راز رو هم تو دلش نگه داشته و نمیتونه احساساتش رو کامل بروز بده. اون داره اتفاقات سختی که دور و برش میچرخن رو پشت سر میذاره.
معلمی به نام نائومی، مرد جوانی به نام یوزورو را که تنها و سرگردان یافته، به خانه اش می برد و از او مراقبت می کند. نائومی به یوزورو علاقه مند می شود، اما به دلیل طبیعت وحشی او، در تصمیم خود دچار تردید می شود و نمی تواند با کسی در این باره صحبت کند.
تری، در قرنطینه ی سخت در خانه ی همسر سابقش در بروکلین، از برادرزاده ی مجروحش، یک مدل 19 ساله ی مراکشی به نام بهلول، مراقبت می کند و توجه همه ی اطرافیانش را به خود جلب می کند...
یک راکون پس از بلعیدن یک ماده مخدر مصنوعی رها شده، دچار جهش ژنتیکی میشود و به موجودی خشن و خونخوار تبدیل میگردد. این حیوان با حمله به یک جامعه کوهستانی، کمپزدهها، گردشگران و ساکنان را به وحشت انداخته است. هیچکس از حملات وحشیانه این راکون جهشیافته در امان نیست.
آزی و دکس هر دو رقابت میکنند تا شاگرد اول دوره خود شوند، اما دکس همواره از آزی عقبتر است. دکس برای منحرف کردن تمرکز آزی، نقشهای میکشد تا او را عاشق خود کند، اما این نقشه میتواند دو سر داشته باشد.
این فیلم، روایتی از زندگی زنی به نام گریس پودل است که به دلیل جمعآوری بیش از حد اشیاء مختلف، از جمله حیوانات کوچک، کتابها و...، زندگی عجیبی داشته است.