فیلم سرنوشت دختری 12 ساله به نام جنی (فرانچسکا) را دنبال میکند. جنی که توسط مادر غافلش در رم رها شده است، باید خودش را نجات دهد و تنها دوستش جورج (سایمون) به او کمک می کند. اما نقشه های آنها به زودی به شرارت تبدیل می شود و جنی و جورج برخی از فعالیت های شیطانی را بر روی شهروندان ایتالیایی مرتکب می شوند...
پس از آپارتاید، آفریقای جنوبی با یک آزمایش فوق العاده در عدالت از جنگ داخلی نجات یافت. کسانی که به نام دولت خشونت انجام داده اند، در صورت مواجهه با قربانیان خود و اعتراف به جنایات خود، بدون مجازات باقی می مانند...
تویاما، یک تاجر ضعیف النفس، به akuza بدهکار است؛ آنها همچنین فیلمی از او دارند که در حال رشوه دادن به یک وزیر دولت است. برای پاک کردن بدهی هایش، او موافقت می کند که اجازه دهد آنها ...
و خواهر در یک یتیمخانه یک تولهسگ پیدا میکنند و آن را پنهان میکنند. وقتی آنها توسط یک زوج در سنترال پارک به فرزندی پذیرفته میشوند، آن را به طور مخفیانه با خود میبرند. حتی در یک آپارتمان بزرگ، پنهان کردن و غذا دادن به یک سگ دانمارکی بزرگ در حال رشد، مشکلساز است...
کلر 17 ساله (لولا نایمارک) برای پنهان کردن بارداری خود، خانواده و شغل سوپرمارکت خود را ترک می کند و زیر نظر خیاط مادام ملیکیان (آریان آسکارید) کار می کند...
برنده 2 جایزه ساعات پربیننده همچنین نامزد دریافت 5 جایزه دیگر.
روزی روزگاری، زنی بود که متوجه شد به فرد اشتباهی تبدیل شده است. این فیلم که بر اساس رمان آن تایلر ساخته شده، بر ربکا داویچ، یک مادر مجرد و مادربزرگ 53 ساله، و خانواده رنگارنگ او تمرکز دارد.
داستان این فیلم درباره خانوادهای است که دارای دختری یازده ساله به نام الیزا هستند. پدر الیزا به نام سائول در رشته مذهبی تحصیل کرده است. سائول وقتی متوجه میشود که دخترش در مسابقه اسرار حروف در مدرسه برنده شده است سعی میکند نیروی وی را در جهتهای مذهبی هدایت کند ...
پس از اینکه دو کودک جسد گاس پیرس را در رودخانه ای کشف کردند، پلیس آبل گری را احضار می کند تا در مورد این حادثه تحقیق کند. هابیل سرنخ هایی پیدا می کند که او را به این باور می رساند که بازی ناپسندی در کار است...
خانوادهها در یک محله حومه شهر مورد تمسخر یک دکتر مرموز قرار میگیرند که به شهر نقل مکان میکند و شبکهای از هرج و مرج روانی را میچرخاند که زندگی آنها را برای همیشه تغییر میدهد...
شیوع گسترده بیماریهای مقاربتی در میان دانشآموزان دبیرستانی شهر هالیفکس، باعث نگرانی شدید شده است. هانا ووگِل و مادرش به دنبال یافتن علت این مشکل هستند.
پاییز 1944، استونی. ده ها هزار نفر از ترس نزدیک شدن به خط مقدم میهن خود را ترک می کنند. برخی از روستاهای ساحلی کاملاً خالی مانده اند. زن جوانی با چشمان بزرگ خاکستری از قایق پیاده می شود. ایتلا آخرین قایق را ترک می کند، بنابراین آخرین فرصت خود را برای فرار از دست می دهد...
نویسندهٔ جوانی به نام «آرتورو باندینی» (کالین فارل) و «کامیلا» (سلما هایک)، پیشخدمتی مکزیکی، از همان نخستین ملاقات به هم علاقهمند میشوند ولی «باندینی» قدر نمیشناسد و با او رفتاری توهینآمیز دارد و سرانجام نیز رهایش میکند و با «ورا ریوکین» (آدینا منزل)، زنی متزلزل رابطه برقرار میکند...