2 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 2 جایزه و نامزد دریافت 1 جایزه دیگر.
«مرتل گوردون» (رولندز)، بازيگر مشهور تياتر که الکلي است در آخرين روزهاي پيش از اجراي رسمي يک نمايش جديد که شوهرش «ماني ويکتور» (گازارا) کارگردان، «سارا گود» (بلوندل) نويسنده و «موريس آرونز» (کاساوتيس) بازيگر مرد نقش اول آن است، اوقات سختي را مي گذراند...
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 15 جایزه و نامزد دریافت 21 جایزه دیگر.
«آیزاک دیویس» (آلن)، روشنفکر نیویورکی از بابت رابطه اش با دختری بسیار کم سن تر از خود به نام «تریسی» (همینگوی) احساس گناه می کند از طریق دوستش «ییل» (مورفی)، با «مری» (کیتن) آشنا می شود که زنی دوست داشتنی است اما فقط نقش روشنفکران را خوب بازی می کند…
سال 1960. پس از چندین بار اقدام به فرار، «فرانک ماریس» (ایست وود) را از زندان آتلانتا به آلکاتراز منتقل می کنند و «رئیس زندان» (مک گوهان)، که به زندانش می نازد، به او می گوید که هرگز کسی از آن جا فرار نکرده و فرار هم نخواهد کرد. اما در این جا نیز «فرانک» تصمیم می گیرد که فرار کند…
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 1 جایزه و نامزد دریافت 1 جایزه دیگر.
وکيل جوان، «آرتور کرکلند» (پاچينو)، در کارش دچار دردسرهاي بسياري مي شود؛ به خصوص وقتي که تصميم مي گيرد دفاع از «قاضي فلمينگ» (فورسايت) را - به اتهام هتک حرمت - به عهده گيرد...
مسافری به نام "کراسلی" با اجبار وارد زندگی یک آهنگساز و همسرش شده و با استفاده از سحر و جادویی که در گذشته آموخته،تلاش می کند میزبان را خود را بیرون کند…..
سه برادر ایتالیایی آمریکایی که در محله های فقیرنشین نیویورک دهه جهل زندگی می کنند،تلاش می کنند با تواناییهای تبلیغاتی یکی از آنها و قابلیت جعل کردن دیگری به برادر کشتی گیر خود کمک کنند...
یک مرد جوان که به خودش اعتماد دارد که می تواند یک خون آشام باشد، به شهری کوچک در پنسیلوانیا نزد پسر عمویش می رود تا در آنجا هم زندگی کند هم به خون آشامیدنش برسد…
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 10 جایزه و نامزد دریافت 6 جایزه دیگر.
«اوا» (اولمان) که با همسرش «ويکتور» (بيورک) در خانه ي دورافتاده اي يک کشيش در نروژ زندگي مي کند و به تازگي پسر چهارساله اش را از دست داده، وقتي در مي يابد مادرش «شارلوت» (برگمن) پيانيست نامدار،عزادار محبوبش است، او را براي مدتي نزد خود دعوت مي کند…
پس از این که «فدورا» (کلر)، ستاره ی معمایی و افسانه ای سینما خودش را جلوی قطار می اندازد، «بری دتوایلر» (هولدن) تهیه کننده ی هالیوودی برای آخرین دیدار با جسد او به پاریس می رود و به یاد می آورد که چطور دو هفته ی پیش کوشیده بوده تا او را از انزوا درآورد و به بازی در نسخه ای از «آنا کارنینا» ترغیب کند…
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 12 جایزه و نامزد دریافت 12 جایزه دیگر.
شيکاگو، سال 1916. «بيل» (گير) از دوزخ شهرهاي صنعتي مي گريزد و هم راه خواهر کوچکش «ليندا» (مانتس) و محبوبه اش «ابي» (آدامزا) که او را هم براي «امنيت» بيش تر خواهر خود معرفي مي کند، با قطار به سمت جنوب حرکت مي کند...
پسر جوانی به نام علی، سعید کنگرانی، که با خانوادهاش در محلههای حاشیهنشین تهران زندگی میکند پدر بیمارش، اسماعیل محمدی، را برای معالجه به بیمارستان بزرگی میبرد، نمیتواند پدرش را بستری کند و در پیادهرو کنار نردههای بیمارستان چند روزی را سپری میکنند تا این که با شخصی به نام سامری، عزتالله انتظامی، روبهرو میشوند. پدر از او کمک میخواهد، سامری به پدر و پسر میگوید که اگر میخواهند به سادگی پول زیادی به دست آورند فردای آن روز صبح زود ساعت شش سر چهارراه منتظر او باشند