هلن از شرکتی که کار می کند اخراج می شود. اکنون دلشکسته راهی آپارتمانش می شود که در آن با دوستش جری زندگی می کند. داستان فیلم دو حالت مختلف پیدا می کند: یکی حالتی که هلن به موقع به مترو می رسد و دیگری زمانی است که مترو را از دست میدهد...
«سالی» و «گیلین اوون» دو خواهر هستند با قدرت های ماورای طبیعی، اما داشتن این قدرت ها برای آن دو بهایی نیز داشته است: بخاطر طلسمی که در زندگی این دو وجود دارد، هر مردی عاشق آن ها شود، بزودی جانش را از دست می دهد …
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 6 جایزه و نامزد دریافت 2 جایزه دیگر.
زن و شوهری جوان دو فرزند خود را در حادثهای از دست میدهند. زن دیگر تحمل ندارد، اما شوهرش به او کمک میکند و شوق زندگی را به وی بازمیگرداند. مدتی بعد مرد در حادثهای کشته میشود و به بهشت میرود. زن که این بار یار و یاوری ندارد، خودکشی میکند و مرد سفری از بهشت به دوزخ را برای یافتن همسرش آغاز میکند...
«لارا کرافت» (جولی) با تشکیلاتی به نام «ایلومیناتی» درگیر می شود که رهبرشان «پوئل» خبیث (گلن) در پی به چنگ آوردن یک شیء باستانی است که قابلیت کنترل زمان و حتی مرگ را دارد. «لارا» به یاری گروه خود که به پیش رفته ترین ابزارهای تکنولوژیک مجهزند، برای یافتن آن شیء به غریب ترین نقاط کره ی زمین سفر می کند...
ساوانا، اواخر دهه ي ۱۹۲۰. «رانولف جونو» (ديمن)، گلف باز قديمي حاضر مي شود که بار ديگر به ميدان مسابقه بيايد. چند روز پيش از آغاز رقابت ها، مرد مرموزي به نام «باگرونس» (اسميت) نزد «جونو» مي آيد و پيشنهاد مي کند که چرخ حامل چوب هاي گلفش را در زمين مسابقه حمل کند. «جونو» مي پذيرد و «باگرونس» در مسابقه کمک بسياري به او مي کند...
در دهه ي 1860، اين افسانه شکل مي گيرد که ساختمان «هيل هاوس» در تسخير ارواح شيطاني است. صد و سي سال بعد، «دکتر ديويد مارو» (نيسن) که به سرگذشت «هيل هاوس» علاقه مند است، سه نفر را به آن جا مي برد تا در مورد اختلال در خواب آدم ها مطالعه کنند...
شهر کوچک جرجيا. «آني ويلسن» (بلانشت)، زن بيوه و مادر سه بچه، با تحليل رواني همسايگانش براي خودش درآمد کوچکي دارد. او خيلي زود درگير ماجراي يک قتل مي شود و مي کوشد تا با شم رواني اش قاتل را پيدا کند...
الیوت ریچارد(برندن فریزر) برای رسیدن به دختر مورد علاقهاش حاضر است هرکاری بکند ناگهان او باپیشنهادی از سوی شر(الیزابت هارلی ) روبرو میشود که میتواند اورا به آرزویش برساند . اما بازهم او در راه رسیدن به مقصود بامشکل مواجه است در نهایت اومجبور میشود بین خیر وشر یکی را انتخاب کند وبه تمایلات خود پاسخ منفی دهد
سال ۱۹۳۹٫ «کارلوس» (تیلوه)، پسر بچه ای ده ساله، فرزند یک قهرمان جنگی جمهوری خواه، به یتیم خانه ای در منطقه ای دورافتاده سپرده شده است. اما «کارلوس» در این جا احساس آرامش نمی کند. دلایل این موضوع، یکی وجود سرایدار بدجنس یتیم خانه (نوریگا) است و دیگری حضور شبح یکی از ساکنان قبلی یتیم خانه به نام «سانتی».…
فیلم در حال ساخت یک تهیه کننده مشهور با مشکل مواجه می شود. بازیگر نقش اصلی در میانه کار گروه را رها می کند. تهیه کننده فیلم تصمیم می گیرد پروژه را ادامه دهد و به جای نقش اصلی فیلم از یک مدل دیجیتالی کاملا مشابه به او استفاده کند...