وقتی آنا، خون آشام قرن ها، رابی، مرد جوان جذاب اما بی پروا را در حال بهبودی از اعتیاد به الکلش می بیند ، تصمیم می گیرد خون را ترک کند و انسانیت خود را بازگرداند...
پینوکیو جوان برای دیدن جهان ، از خالق نابغه خود ژپتو همراه با اسب تیبالت فرار می کند و به سیرک مسافرتی می پیوندد که توسط قاتل مودجافوکو اداره می شود...
در یک شهر صنعتی پر از دودکش و دود سیاه، پسر جوانی می خواهد برای اولین بار ستاره ها را ببیند. پس از آشنا شدن با مردی که از زباله ساخته شده است ، آن دو به آسمان سفر می کنند...
سیسیلیا و پسرش مارتین تصادف می کنند. در روز سوم پس از تصادف، او به تنهایی در یک مسیر خلوت سرگردان است و هیچ سرنخی از پسرش وجود ندارد. او به یاد نمی آورد که در این مدت چه اتفاقی افتاده است و به شدت به دنبال پسرش می گردد. او در حین جستجو ، پرونده خود و سایر پرونده های را پلیس پیدا می کند، که به نظر می رسد اعمال یک شکار وحشیانه باشد...
دیو یک مرد متاهل است که دارای سه فرزند و همسری دوست داشتنی است و میچ نیز یک فرد مجرد است که در اوج زندگی خود قرار دارد. یک شب سرنوشت ساز صاعقه ای برخورد می کند و آنها را عوض می کند.
در دنیایی متعلق به آینده، قرن هاست که بین انسان ها و خون آشام ها جنگ وجود دارد. در یکی از همین درگیری ها، خون آشام ها به خانواده ای حمله می کنند و دختری را به اسارت می برند. کشیشی که بین مردم و در شهری محصور شده زندگی می کند، متوجه می شود که آن دختر، برادرزاده ی اوست. او همراه با دوست برادرزاده اش که کلانتر شهر محسوب می شود و به رغم مخالفت اصحاب کلیسا، تصمیم می گیرد برای مقابله به دل خون آشام ها بزند. با نزدیک شدن به محل آن ها و پیدا کردن ردی از برادرزاده اش، کم کم متوجه می شود این گروگان گیری در واقع یک تسویه حساب قدیمی است.
هنگامی که گروهی از زیست شناسان دریایی در مثلث برمودا سقوط می کنند، متوجه می شوند که به شهر گمشده آتلانتیس برخورد کرده اند. در ادامه آنها در میابند که...
در یک عمارت بزرگ در حومه توکیو، شوجی ساسایا به اطراف اتاقی پر از جعبه های مقوایی بسته بندی شده نگاه می کند. او به خاطر اشتباهش مجبور است این عمارت را بفروشد...
کنوتسن و لودویگسن در حال گذراندن زندگی معمول خود هستند که یک روز رهبر ارکستر سخت تلاش می کند آنها را بیرون بیاندازد. این دو دوست برای یافتن کاپیتان کناتسن، که مطمئن هستند می تواند به آنها کمک کند تا از مخمصه خود خلاص شوند، سفری باورنکردنی را آغاز می کنند...