پيرمرد نجارى به نام « ژپتو » آرزو مى كند كه كاش عروسك چوبى اش، با نام « پينوكيو » تبديل به پسرى واقعى مى شد. يك پرى جادويى « پينوكيو » را زنده مى گرداند ؛ اما اين آغاز دردسرهاى « ژپتو » است...
دنیای "ویلبر گری" و "چیک یانگ" با رسیدن بقایای "هیولای فرانکشتاین" و "دراکولا" از اروپا به هم می ریزد. "دراکولا" بهوش آمده و به همراه هیولا که می خواهد مغز جدیدی برای خود بدست بیاورد پا به فرار می گذارد و...
یک شرکت داروسازی کینگ کونگ را در جزیره اش به دام می اندازد و به ژاپن می آورد. اما کینگ کونگ از قفس فرار کرده و با گودزیلایی که به تازگی آزاد شده وارد نبردی سهمگین می شود....
وقتی "جاناتان هارکر" به قلعه "دراکولا" حمله می کند،او به شهری در نزدیکی سفر کرده و شروع به شکار خانواده نامزد "هارکر" می کند.تنها شخصی که می تواند در مقابل او قرار بگیرد،"دکتر ون هلسینگ" دوست قدیمی "هارکر" و شاگرد خوناشامها است که مصمم است "دراکولا" را هر طور که شده نابود سازد...
"ادل بلانک" نویسنده ای محبوب که از درمان خواهر خود ناامید شده وارد مقبره های باستانی مصر می شود تا پزشکی مومیایی را پیدا کرده و او را به پاریس بازگرداند...
رنفيلد ( فراى )، فروشندهى املاك و مستغلات به ترانسيلوانيا مىرود تا مقدمات فروش يك خانهى بزرگ قديمى و متروك انگليسى را به بيگانهاى مرموز به نام كنت دراكولا ( لوگوسى ) فراهم كند. اما كنت به قالب اصلى خويش، خون آشامى 500 ساله، در مىآيد، رنفيلد را مىگزد و او را بردهى خود مىكند.
علاءالدین و چراغ جادو (به فرانسوی: Aladin et la Lampe Merveilleuse) انیمیشنی تخیلی و ماجراجویی به کارگردانی ژان ایماژ محصول فرانسه ساخته شده در سال ۱۹۷۰ است. داستان این فیلم کمابیش بر اساس داستان علاءالدین در قصههای هزار و یک شب میباشد.
یک خون آشام 300 ساله، در یک عمارت زیبا با همسرش سابینا و پسر خود دیمیتری زندگی می کند. او زندگی خود را با عیاشی و شهوتِ بدون توقف ادامه میدهد تا زمانی که، فون (یک زن جوان ساده و بی تکلف) و دوست پسرش او را وارد یک دنیای سورئال میکنند و ..
فیلم که بر اساس رُمانی از مگان شال ساخته شده داستان ژیمناستیک کار بنام اِلی و پسری به نام جک می باشد. جک در خانواده ای بزرگ شده که علاقه خاصی به ورزش هاکی دارند، بنابراین او نیز تلاش میکند در تیم مدرسه جایگاهی به دست آورد، اما...
« والتر میتى » ( کى ) ، مردى ساده و معمولى ، مرتب در رؤیاهاى روزانه و شبانهاش خود را در حیطه اى قهرمان مىبیند . تا این که روزى دختر رؤیاهایش ( مایو ) را در واقعیت ملاقات مىکند و مىفهمد که او در چنگال مردمانى خبیث گرفتار آمده است .