یک دانشجوی جوان اخیراً از مهمانخانه قدیمی و خالی از سکنه خود نقل مکان کرده است و از دست پیروان فرقه مانگکوئجیوو که به دنبال انتقام مرگ سری سوکماراهیمی مانگکودجیوو هستند، فرار کرده است...
سامانتا ویلوز، یک دانشجوی سال اول کالج، به نظر می رسد که یک سوسیالیستی بدهد. بدون اینکه سام بداند، با تعهد قبلی انتقام از کسانی که به او ظلم کرده اند، تسخیر شده است.
یک پسر به نام کئیچی مایبارا به یک روستای کوهستانی دورافتاده نقل مکان میکند. او با گروهی از دختران دوست میشود و از زندگی خود در روستا لذت میبرد. با این حال، وقتی شروع به شک کردن میکند که رنا، میون و دیگران که کئیچی به آنها اعتماد دارد، ممکن است در قتلهای پشت سر هم تابستان شرکت داشته باشند، وضعیت اطراف کئیچی به تدریج تغییر میکند...
بعد از اینکه ولاد در جستجوی شغلی جدید شکست خورد، به دهکده رومانیایی خود بازمی گردد تا بفهمد همه چیز مثل قبل نیست. شهر مست به قتل رسیده است و او به نوعی درگیر شده است و کنستانتین تیرسکو عجیب و متورم به نظر می رسد...
پس از فرود اضطراری در نزدیکی یک شهر بیابانی، یک موجود فضایی از یک پیشخدمت محلی کمک میگیرد تا هیولایی را که از لاشهی سفینهاش فرار کرده، دوباره دستگیر کند.
آخر هفته مجردی زمانی که دختران دزدیده میشوند، سرگردان میشوند و مجبور میشوند در یک استراحتگاه متروکه در مکزیک که توسط جنایات غیرقابل وصف گذشته تسخیر شده است، به جای اشتباهی کشیده می شود ...
بدترین کابوس کلانتر یک شهر کوچک زمانی به حقیقت می پیوندد که پسر قاتل او از یک بیمارستان روانی فرار می کند. با آشکار شدن راز تاریک گذشته شیطانی پسر، یک تعقیب و گریز آغاز می شود...
لنا، یک مهاجر جوان لهستانی که به عنوان نظافتچی در یک فرودگاه کار می کند، به خانه خانوادگی یک همکار دعوت می شود، که به سرعت تبدیل به شوم می شود زیرا خانواده قصد دارند او را به فرزندخواندگی بپذیرند.
در سال 2009، شش دوست به یک کابین منزوی میرسند تا از یک آخر هفته طولانی در برف لذت ببرند. یک طوفان برفی حماسی تعطیلات آنها را قطع می کند، آنها را در کوه به دام می اندازد و ...
در پاسادنا، کالیفرنیا در سال ۱۹۶۹، یک زوج جوان مکزیکی با عجله به خانه ی شان سن دنا (فلور ماریا شاهووا) می روند. ۳ روز پیش، پسر این زوج، جواهرات یک گروه دوره گرد و کولی را دزدیده بود. از آن موقع به بعد، آن پسر از دیدن و شنیدن چیزهایی از خارج این زمین شکایت می کرد. سن دنا سعی می کرد تا به آن پسر از طریق جلسات احضار روح کمک کند. اما او و پدر و مادر آن پسر فقط با وحشت می توانستند تماشا کنند چون آن پسر قبل از این که با دست هایی اهریمنی به سوی جهنم کشیده بشود از بالای بالکن به وسیله ی یک نیروی نامرئی پرتاب شد….
چهار غریبه در سفری ایمانی در 21 دسامبر 2012 به معبدی در قلب مکزیک کشیده میشوند. برای مایاها این آخرین روز ثبت شده است. برای دانشمندان ناسا، این یک تغییر قطبی فاجعهبار است. و برای بقیه ما، این روز رستاخیز است...
در جزیره ای در سواحل آمریکای شمالی، ساکنان محلی به طور همزمان با یک بیماری همه گیر زامبی مبارزه می کنند در حالی که امیدوارند درمانی برای بازگرداندن بستگان مرده خود به حالت انسانی خود داشته باشند...