:«هالی پارکر» و «آنی جیمز» ، کمی پس از تولد از یک دیگر جدا شده اند و یکی با مادرشان، «الیزابت» زندگی می کند و دیگری با پدرشان«نیک». این دو که برای نخستین بار در یازده سالگی در یک اردوگاه تابستانی با یک دیگر رو به رو شده اند، تصمیم می گیرند جای شان را با هم عوض کنند …
«آلن» (اسميت)، پسر يک صاحب اسباب بازي فروشي، تعدادي از اسباب بازي هاي جديد را به جان هم انداخته است: «کاماندوهاي ويژه» عليه «گورگونيت ها». اما آن چه «آلن» نمي داند اين است که اين اسباب بازي ها طوري طراحي شده اند که بتوانند حرکت کنند، لب بزنند و سخن بگويند. هدف کاماندوهاي ويژه، نابودي «گورگونيت ها» ست...
پس از آن که شهاب سنگ عظیم، زندگی موجودات را به خطر می اندازد، بچه دایناسوری به نام «آلادار» و «لمورها» تصمیم می گیرند به یک منطقه ی امن بروند، و آن جاست که «آلادار» برای نخستین بار با هم نوعان خودش روبه رو می شود…
«سر رابرت کينگ» (کالدر) غول نفتي، بر اثر يک سوء قصد در ستاد مرکزي M16 مي ميرد. به هنگام خاک سپاري «کينگ» در اسکاتلند، «باند» (برازنان) با دختر او «الکترا» (مارسو) ملاقات مي کند که قبلا يک بار تروريستي به نام «رنار» (کارلايل) او را ربوده است. خيلي زود «M» (دنچ)، رئيس «باند» او را براي محافظت از «الکترا» و شناسايي قاتل «کينگ» به قفقاز مي فرستد.
«لارا کرافت» (جولی) با تشکیلاتی به نام «ایلومیناتی» درگیر می شود که رهبرشان «پوئل» خبیث (گلن) در پی به چنگ آوردن یک شیء باستانی است که قابلیت کنترل زمان و حتی مرگ را دارد. «لارا» به یاری گروه خود که به پیش رفته ترین ابزارهای تکنولوژیک مجهزند، برای یافتن آن شیء به غریب ترین نقاط کره ی زمین سفر می کند...
پس از قتل «وو» (هونگ) سفیر چین در سازمان ملل به هنگام مذاکره بر سر یک قرارداد تجاری، «الینور هوکس» (آرچر) از مقامات FBI، یکی از کارمندان خود به نام «نیل شا» (اسنایپس) را مأمور شناسایی قاتل می کنند؛ اما «شا» خیلی زود متوجه می شود خودش مورد تعقیب است و کسانی می خواهند او را نابود کنند……
یک هتل کثیف در شهر بانکوک. «دافی»، مرد پریشان احوال و معتاد اسکاتلندی، نقشه ی یک جزیره ی رویایی را به جوانی امریکایی به نام «ریچارد» می دهد و سپس خودکشی می کند. «ریچارد» نیز به اتفاق یک زن و شوهر فرانسوی عازم پیدا کردن آن جزیره می شوند...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 7 جایزه و نامزد دریافت 13 جایزه دیگر.
«خانم و آقاي ليتل» (ديويس و لوري) تصميم مي گيرند به خاطر پسرشان، «جرج» (ليپنيکي)، بچه اي را به فرزندي قبول کنند. آنان در پرورشگاه به موشي (با صداي فاکس) به نام «استوارت» بر مي خورند که مي تواند حرف بزند، راست راست راه برود، لباس تنش کند و تقريبا هر کاري که يک بچه ي آدم مي کند، انجام دهد....
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 10 جایزه و نامزد دریافت 21 جایزه دیگر.
"ایالات متحده، نیمه ی قرن نوزدهم. ماجرای اسبی به نام «اسپریت» که در یکی از اردوگاه های کوچک سواره نظام محبوس می شود، اما به کمک سرخ پوستی شجاع به نام «لیتل کریک» می گریزد. «اسپریت» خیلی زود دل باخته ی مادیان کوچک «لیتل کریک»، «رین» می شود…..
سياره اي مورد هجوم گروه اسرار آميزي از موجودات قرار ميگيرد که تمام حيات روي زمين را مبتلا و نابود ميکند.تنها تصميم يک زن براي يافتن راهي براي درمان است که از نابودي تدريجي دنيا جلوگيري خواهد کرد.اما کساني از تشکيلات داخلي هم هستند که بي صبرانه منتظر نتيجه هستند و براي پيروزي در اين جنگ هر کاري ميکنند....
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 4 جایزه و نامزد دریافت 25 جایزه دیگر.
اکتبر سال 1991 توفانی مهیب از سمت جزایر برمودا وزیدن می گیرد و در سر راه خود با توده ای از هوای سرد جاری از «گریت لیکس» هم راه می شود که در نتیجه ی آن، امواجی غول آسا به هوا بر می خیزد و سرنشینان یک کشتی ماهی گیری را در میان «توفان تمام عیار» نابود می کند…
«رادي» (افلک)، خلافکار خرده پا، پس از آزادي از زندان خود را به جاي هم سلولي فوت شده اش جا مي زند تا بتواند با «اشلي» (ترون) - دوست دختري که او از طريق نامه نگاري پيدا کرده - همراه شود. همه چيز خوب پيش مي رود تا اين که «رادي» با «گابريل» (سينيسي)، برادر «اشلي»، آشنا مي شود که قصد سرقت از کازينويي در ميشيگان را دارد...
این بار گودزیلا با موجودی بیگانه و اسرارآمیز که تبدیل به هیولایی به نام "اورگا" می شود مبارزه می کند. آنها برای مبارزه نهایی در شهر شینجوکو به هم می رسند...
پس از اینکه زاتویکی در یک نبرد زخمی می شود، توسط یک دختر جوان و پدرش پرستاری می شود و بهبودی اش باز می گردد. اکنون او به خانواده آنها مدیون است و برای جبران می خواهد از آنها در برابر ارازل و اوباش مراقبت کند...