دمکشی به نام "دستکش سیاه"، به دنبال گرفتن انتقام مرگ بردارش "دستکش سفید" از فردی به نام کینگ کنگ و بازپرسی به نام بالدی می باشد. این دو در حالی که از دست دستکش سیاه فرار می کنند نقشه یک دزدی را به همراه اعضای مافیای هنگ کنگ می کشند. قافل از اینکه مافیای هنگ کنگی نیز برایشان نقشه کشیده اند. این دو باید با گانگسترهای مونور سوار هنگ هنگی و همچنین ربات تا دندان مسلح دستکش سیاه روبرو شوند...
در طول تعطیلات کریسمس، بچه های یک روستای کوچک خود را به دو گروه تقسیم می کنند و شروع به آماده سازی یک جنگ گلوله برفی یک هفته ای می کنند. این رقابت باعث ایجاد تنش در میان اعضای گروه، به ویژه رهبران لوک و سوفی می شود.
این فیلم درباره سه دانشآموز دبیرستانی به نامهای بانی (بانی لاو)، ژولیت (ریچل لی (بازیگر)) و ونوس (سندی بره) است که در آخرین سال تحصیلی با هم، قبل از امتحانات به آخرین پیک نیک خود میروند...
در جریان آماده سازی برای یک کودک کریسمس ، رز وایلدر توسط زنی که اخیراً فرزند خود را از دست داده ربوده می شود. لورا ، آلمانزو و آقای ادواردز در حالی که بدنبال رز بودند ، با پسری یتیم تنها آشنا می شوند که در نهایت با آن زن زندگی می کند...
برنده 1 جایزه اسکار همچنین نامزد دریافت 2 جایزه دیگر.
کِرمیت و دوستانش به شهر نیویورک می روند تا آهنگ خود را در برادوی ببینند . آنها متوجه می شوند که این کار دشوارتر از آن چیزی است که آنها پیش بینی می کردند...
یوگی و دوستانش به اشتباه سوار هواپیمای معروف هاوارد هیوز به نام "گُنجَشک دریایی" میشوند. آنها به طور تصادفی هواپیما را روشن میکنند، بنابراین تصمیم میگیرند با آن پرواز کنند و در طول مسیر به حیوانات و مردم کمک کنند.
یک دیرینه شناس و همسرش یک مادر و نوزاد برونتوزاروس را در آفریقا کشف می کنند و سعی می کنند از آنها در برابر گروهی از شکارچیان که قصد دستگیری دایناسورها را دارند محافظت کنند...
خرس های مهربان با یک برادر و خواهر پر دردسر که به تازگی به یک شهر جدید نقل مکان کرده اند، برای کمک به شاگرد جادوگر جوان که کتاب جادوی شیطانی اش باعث اتفاقات شوم می شود، همکاری می کنند...
یک پسر جوان به ظاهر عادی در جاده ای کوهستانی رها شده و توسط خانواده ای که به طور فزاینده ای از توانایی های او قبل از کشف راز هویت واقعی او شگفت زده می شوند، به فرزندی پذیرفته می شود...
تونی به جای بازنشستگی از ناسا، مأموریت فضایی دیگری را قبول میکند. جینی عصبانی از این تصمیم، تصمیم به ترک خانه و بردن پسر 15 سالهشان، تیجی با خود میگیرد.
پسر جوانی که معتقد است میتواند با پدر مرحومش ارتباط برقرار کند، قدرتهای روانی را در خود پرورش میدهد و از آنها استفاده میکند تا از نیروهای ماوراء طبیعی که خانواده و دوستانش را تهدید میکنند، بهویژه یک آدمک تسخیر شده بطنباز، جلوگیری کند.