زمانی که نوبیتا با کمک دستگاه تلفن جادویی، جهان را به سرزمینی افسانهای بدل ساخت، او و ساکنان این جهان ناچار شدند با تهدیدی که در این دنیای جدید شکل گرفته بود، روبرو شوند.
امیلی و بن با اذیت کردن پرستاران، آنها را از کار فراری میدهند تا اینکه پرستاری به نام کیت میآید و اعتماد بن را جلب میکند. پدر امیلی عاشق کیت میشود و امیلی برای جدا کردن آنها و وصل کردن پدرش به معلم بالهاش، نقشهای میکشد.
پس از اتفاقات فیلم دوم کارتکپتر ساکورا: کارت مهربانی، کرو و اسپینل یک سینی تاکویاکی (غذای درست شده از هشتپای دریایی) را با هم میخورند. وقتی فقط یک قطعه باقی مانده، با هم به جر و بحث میافتند و در حین دعوایشان، آخرین قطعه را از پنجره بیرون میاندازند. آنها هر دو دنبال تاکویاکی و همدیگر میدوند و با تمام قوا سعی میکنند «فاتح تاکویاکی» بشوند.
رانی میلر “مایلی سایرس” که به خاطر جدا شدن پدر و مادرش از هم سخت نارحت و غمگین است در شرایط روحی بدی به سر می برد. رانی پدرش را مقصر این امر می داند و او را سرزنش می کند اما پدرش که یک معلم موسیقی و پیانویست است سعی دارد تا دوباره روحیه قبلی و شادی را به رانی برگرداند و در تلاش است که بتواند کاری کند که او مثل قبل بنوازد چون می داند که فقط نواختن پیانوست که او را به حالت سابق در می آورد اما موفق نمی شود او را راضی به این امر کند تا اینکه رانی با پسر جوانی به نام ویل “لیام همسورس” آشنا می شود و عشق به اوست که رانی را مثل سابق می کند تا جایی که رانی دوباره پیانو می زند و …
یک زن، کارلا، از کاترین دعوت می کند تا تعطیلات را با او بگذراند، به این امید که آنها بهترین دوستان شوند. همانطور که معلوم است، هیچ چیز طبق برنامه پیش نمی رود، اگرچه کارلا با مردی به نام جوناس ملاقات می کند و برای اولین بار عاشق می شود...
یک اسکیت باز سابق المپیک یک دانش آموز جوان را مربی می کند. او خود را مجبور میکند تا با خاطرات دردناک حادثه غمانگیزی که زندگی حرفهای او را کوتاه کرد، روبرو شود، در حالی که روابطش را با عزیزانش بازسازی میکند...