سالیا 17 ساله از کودکی در ژاپن بزرگ شد. او مانند ژاپنیهای هم نسل خود در دبیرستان زندگی عادی داشت، اما در مقطعی وضعیت اقامت خود را از دست داد و زندگی روزمره خانوادهاش به کلی تغییر کرد. در سایتما، منطقه ای وجود دارد که حدود 2000 کرد در آن زندگی می کنند و سالیا یک دختر دبیرستانی است که در آنجا زندگی می کند. این داستان بزرگ شدن او را روایت می کند که وقتی با یک پسر ژاپنی آشنا می شود با هویت خود دست و پنجه نرم می کند...
هیونگ مین میخواهد عاشق شود. بالاخره یک زندگی مرفه پیدا میکند و همیشه بدبخت بوده است. حالا با زنی ازدواج کرده که او را دوست ندارد و به او اهمیتی نمیدهد...
دختری نوجوان توله سگی بی خانمان را به فرزندی قبول می کند و اسمش را «جوراب» می گذارد. آنها از آن زمان از یکدیگر مراقبت می کنند، تا اینکه یک روز او فکر می کند جوراب کوچکتر از آن چیزی است که قبلاً فکر می کرد ....
آمامیا شوهی فرزند پیانیستی ماهر است که از چهارسالگی آموزش پیانو دیده. او مصمم است که در آینده پیانیستی حرفه ای شود و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمی کند ...
تسونئو یک دانشجو است و خوزی دختر جوانی است که به ندرت به تنهایی از خانه بیرون رفته است زیرا نمی تواند راه برود. زمانی که تسونئو متوجه می شود که مادربزرگ خوزی او را برای پیاده روی صبحگاهی بیرون می آورد، آن دو با هم آشنا می شوند...
داستان پویانمایی ژاپنی درباره دختر جوانی است که یک گربه اسرارآمیز را از خطر نجات میدهد. پس از مدتی او هدایایی از طرف پادشاه گربهها دریافت میکند که خواستار ازدواج او با پسرش است. تنها راه نجات دختر از این دنیا یک گربه است که…
پنجاهمین قسمت از سری فیلم های " تورا سان " در سالگرد آن جشن گرفته میشود . در این قسمت تورا سان همراه برادرزاده اش در کافه با زنی که قبلا عاشق او بوده روبرو میشود و ....
اوسامو یک کارگر معمولی ساختمان است، اما درواقع خرج زندگی خود را با فروش اجناسی که با پسرش شوتا از فروشگاهها میدزدند، به دست میآورد. همسر او، نوبویو در یک خشکشویی کار میکند و چیزهایی که در جیب مشتریها جا مانده است را، میدزدد. او زن بسیار احساساتی است که به زندگی مشترکش علاقه زیادی دارد.دختر نوجوان آنها، آکی با کار در شوهای ناجوری در شهر، سهم خود را در تأمین مخارج خانواده انجام میدهد. مادربزرگ آنها، هاتسو معتاد به بازی با دستگاههای شرطبندی پاچینکو است. در روزی سرد، وقتی اوسامو و شوتا پس از دزدی از فروشگاهی به خانه برمیگشتند، دختر کوچکی را میبینند که از سرما میلرزید. اوسامو تصمیم میگیرد دختر بیپناه را برای چند روزی به خانه بیاورد. بر بدن کودک نشانههایی از خشونت وجود دارد و شبها تختش را خیس میکند. قلب پیر و شرور اوسامو برای این کودک نرم میشود و با وجود دیدن خبر گمشدن او در تلویزیون، تصمیم میگیرد که یوری را برای همیشه پیش خود نگه دارند و به او راههای دزدی را یاد دهند...
قتل امیلی، دختری جوان، تمام ساکنان یک روستای کوچک در ژاپن را شوکه می کند. جسد او در کنار چهار همکلاسی اش که در حال بازی با آن ها بوده است، پیدا می شود. این پرونده ی قتل هیچگاه حل نمی شود.