آوریل سال ۱۹۱۷، با آغاز جنگ سربازی اجباری ارتش آغاز میشود. در این میان لورل و هاردی نیز به اجبار به جنگ فرستاده میشوند و سادله لوحی آنها در جنگ ماجراهایی می آفریند. آنها همرزمی به نام ادی اسمیت دارند . ادی در جنگ اسیر میشود و پس از جنگ لورل و هاردی در صدد بر میآیند به دختر وی کمک کنند ...
دردوران ممنوعیت فروش مشروبات الکلی در آمریکا،لورل تعدادی شیشه ی مشروب خانگی را به پلیس می فروشد که باعث دستگیریشان می شود.در زندان دندان درد لورل او را در دردسر میاندازد….
هاردی منتظر است که بعد فوت عمویش بِرنال ثروت بزرگ او را به ارث ببرد البته با این شرط که هاردی باید آن زمان متاهل بوده باشد.اما زمانی که عمویش برای ملاقات هاردی به خانه اش میاید زن او از خانه میرود….
مردی خوش قلب فرصت این را بدست می آورد تا با بازیگر مورد علاقه اش ازدواج کند.اما چیزی که نمی داند این است که او برای برافروخته کردن عشق قدیمی بازیگر مورد استفاده قرار گرفته است...
همسر هاردی معتقد است وقتی لورل برای دیدن هاردی به خانه آنها می رود این برایش بد شانسی میاورد؛ پس هردوی آنها را بیرون میکند. آن دو با هم به زمین گلف میروند که و در آنجا سعی میکنند که دو خانم جوانی که آنجا هستند را تحت تاثیر قرار دهند…
عكاسى خرده پا به نام « لوك شانن » ( كيتن ) به تشويق محبوبهاش، « سلى » ( دى )، يك دوربين فيلمبردارى تهيه میكند. اما طرز كار دوربين را به درستى نمیداند و نخستين فيلمهاى خبرى كه فيلمبردارى میكند، بر اثر خرابكارى ميمونى كه همراه او است مورد تمسخر همگان قرار میگيرد.
لورل که رئیس سربازان کند ذهن است نامه ای خصوصی به هاردی می نویسد اما هاردی آن را به فرمانده اصلی گزارش میدهد، به همین دلیل زندگی لورل تحت تاثیر قرار میگیرد و دچار آشفتگی می شود…