یک دانشجوی جوان به دنبال آرامش و سکوت برای تمرکز بر روی کار مهمی است، اما در نهایت به عنوان معلم پسری عجیب و غریب که توسط والدینش در عمارتی منزوی به نام "پناهگاه" آموزش خانگی میبیند، استخدام میشود. "پناهگاه" داستانی تاریک، پیچیده و طنزآمیز در مورد دوران کودکی، بزرگ شدن و آموزش است.
هکتور که در 14 ژوئیه با تروکت در موزه لوور ملاقات کرد، از آن زمان تنها یک نگرانی دارد: اغوا کردن این دختر. بهترین راه برای این کار بردن او به دریا است...
الکس از کودکی عاشق ساندرا است اما هرگز جرات نزدیک شدن به او را نداشته است. او از آنتوان، نویسنده ای تنها می خواهد که به او کمک کند تا او را اغوا کند...
داستان یک پزشک هندی است که تازه به کانادا مهاجرت کرده است و قصد دارد در این کشور به آرزوهای خود جامهی عمل بپوشاند و یک زندگی جدید را آغاز کند، ولی نمیتواند برای خود شغلی دست و پا کند. به همین دلیل ناچار میشود راننده تاکسی شود. از طرفی نمیتواند از پزشکی فاصله بگیرد، به همین خاطر تاکسی خود را به صورت غیر قانونی به یک کلینیک سیار تبدیل میکند و به معالجهی بیماران در تاکسی میپردازد و تبدیل به یک قهرمان محلی میشود که در این بین...
نوجوانان نمایشنامهای از جان فوسه را راهاندازی میکنند و یک بازیگر سرشناس را به عنوان مربی استخدام میکنند، اما او با یک بحران زندگی روبهرو میشود و این تجربه را برای همه آنها به جهنم تبدیل میکند...
گابریل ایگلسیاس، کمدین، در مقابل جمعیتی عاشق در هونولولو، داستانهای دوران کودکی و حرفهای خود را تعریف میکند و حتی از برخی زبانهای عامیانه محلی استفاده میکند...
دو برادر یک تبلیغات آنلاین بر روی اینترنت قرار می دهند که در آن گفته شده آنها به دنبال قرار ازدواج هستند. اما با ویروسی شدن تبلیغات همه چیز بهم میریزد و ...
مسیرهای چهار دوست دانشجویی که به دنبال دنبال کردن رویاهایشان هستند، با مجموعهای از شخصیتهای رنگارنگ همگام میشود، از یک زن دوستداشتنی و گفتگویی پنجابی تا یک نگهبان دانشگاه جوگاچار که همه چیز را با سرگرمی پیش میبرد...