بیوهای ثروتمند که آرزوی داشتن وارث دارد، به مردی علاقهمند میشود. با این حال، پس از آنکه متوجه میشود او پدر خوبی برای فرزندش نخواهد بود، مرد از جدا شدن از او خودداری میکند.
با اعلام بیارزش شدن پول در هند، سه شخصیت غیرمنتظره با هم روبهرو میشوند. سفری با ماشین آغاز میشود و افراد دیگری نیز به داستان اضافه میشوند که منجر به یک بازی موش و گربه با پایانی شگفتانگیز میگردد.
پس از تبرئه شدن قاتل یک فعال نوجوان در زمینه حقوق کارگران، شهباز بهتی، روزنامهنگار، متوجه نقصهای واضح در رأی دادگاه میشود و تلاش خود را برای برقراری عدالت آغاز میکند. با این حال، هر نشانهای که او دنبال میکند، با نشانه قبلی در تضاد است و این ماجرای پیچیده، واقعیت تلخ کار کودکان در پاکستانِ دهه ۱۹۹۰ را برملا میسازد.
تاجر ثروتمندی به نام ژنگ بینگروی، معلم دخترش و والدین همکلاسیهای او را به مهمانی دعوت میکند، اما دخترش ربوده میشود و یک افسر پلیس مسئول رسیدگی به پرونده میشود.
پلیس مخفی هنگ کنگی به نام لوک، در تلاش برای برملا کردن قاچاق مواد مخدر باندها، با توطئههای پیچیدهای درگیر میشود که هم تبهکاران و هم نیروهای پلیس در آن نقش دارند.
زوجی خانهای در یک محله ثروتمند میخرند که در آن قتل و خودکشی اتفاق افتاده است. با شروع وقایع مرموز، آنها به نقش همسایه جدید در این جنایات مشکوک میشوند.
ادی که زمانی ورزشکار بوده، پس از پنج سال به شهر خود بازمیگردد و درمییابد که دوستانش زندگی باثباتی یافتهاند، در حالی که او همچنان سرگردان و بیهدف است. تلاش او برای احیای شور و نشاط دوران جوانی، او را به یک ماجراجویی بیمهابا با دوستان قدیمی میکشاند که در نزدیکی لاس وگاس با یک گروگان، یک قبضه اسلحه و لاشهٔ یک پرنده به پایان میرسد.
داستان فردی سابقاً خلافکار را دنبال میکند که برای محافظت از زنی جوان به نام خوشی استخدام میشود. فاتح برای حفظ امنیت خوشی باید از تمام تواناییهای خود استفاده کند و در عین حال تلاش کند تا حقیقت تهدیدهایی که علیه او صورت گرفته است را کشف کند.
یک کشیش و یک کارآگاه، که اعتقاداتشان محرکشان است، در پی یافتن فردی گمشده هستند. کشیش، پس از آنکه در وحی الهی، رباینده پسرش را شناسایی میکند، مصمم به انتقامگیری میشود.
زندگی آلینسون وینترز با مرگ ناگهانی همسرش بر اثر حمله قلبی دگرگون میشود. همسرش در لحظات آخر، راز وجود خانوادهای دیگر را فاش میکند. شش ماه بعد، این خانواده ناآشنا بر آستانهی خانهی آلینسون حاضر میشوند، مصمم به اینکه بخشی از زندگی او باشند.