یک نابغه ریاضیدان به نام ماتی هویت دیگری به نام کبرا دارد که با استفاده از ریاضیات مرتکب جنایات هوشمندانه می شود...

این فیلم برگرفته از نمایشنامه ویلیام شکسپیر در مورد فتح خونین فرانسه به دست پادشاه انگلیسی بنام هنری می باشد...

در تصویری از آینده زمین، یک استاد هنرهای رزمی استخدام شده است تا به جستجوی قاتلی در دنیای ویرانی آلوده به طاعون بپردازد...

یک کهنه سرباز نابینای ویتنام، که آموزش دیده تا یک شمشیرزن ماهر باشد، به آمریکا می آید تا جان یک سرباز را نجات دهد...

آکیرا (به ژاپنی: アキラ Akira) یک فیلم علمی تخیلی ژاپنی در سبک انیمه به نویسندگی و کارگردانی کاتسوهیرو اوتومو. این فیلم بر پایهٔ مانگایی به همین نام آکیرا، که آن را هم کاتسوهیرو اوتومو نوشته، ساخته شده‌است. قابل ذکر است که این مانگا در یانگ مگزین منتشر می‌شد. در ابتدای انیمیشن شاهد انفجار بمبی در شهر توکیو سال ۱۹۸۸ هستیم. این انفجار باعث نابودی کامل شهر و شروع جنگ جهانی سوم می‌شود. ۳۱ سال بعد شهر جدیدی به نام نئو ـ توکیو تاسیس می‌گردد. این شهر مشکلات اجتماعی عدیده‌ای مثل شورش‌های دانشجوئی، بی ثباتی سیاسی واز همه بدتر گانگسترهای موتور سوار دارد. یکی از اعضای این باندهای گانگستری موتورسواری به نام تِتسو است. او یکروز پس از تصادف با یک نوجوان عجیب و غریب توسط نیروهای پلیس دستگیر می‌شود. در مرکز پلیس دانشمندان پی به نیروی تله پاتیک در تِتسو می شوند و تصمیم می گیرند از او به عنوان موش آزمایشگاهی برای یافتن منبع نیروی فوق العاده مخربی به نام آکیرا که باعث تخریب شهر توکیو اصلی نیز شده است استفاده کنند، اما…

گوان یو، ژنرال افسانه ای سه پادشاهی، سلاح جدیدی به نام " گواندائو هالبرد" اختراع می کند. گواندائوی خود او به نام "تیغه هلال اژدهای سبز" 48 کیلوگرم وزن داشت و تهدیدی مهلک برای هر دشمنی بود. در جریان حمله لو منگ به استان جینگ، گوان یو توانا توسط پان ژانگ از وو کشته شده و سلاح معروف او ربوده می شود...

دو دایناسور نظامی و مسلح به یک شهر کوهستانی کوچک حمله می کنند...

یک غواص ماموریت طولانی و خطرناکی را برای بیرون آوردن جسد مرده از غاری آب شیرین در آفریقای جنوبی آغاز می کند...

یک مهاجر چینی سالخورده در یک ماجراجویی جنون آمیز غرق می شود، جایی که او به تنهایی می تواند با جستجو در جهان های دیگر و ارتباط با زندگی هایی که می توانست داشته باشد، جهان را نجات دهد...

«ری تانگو» (استالون) و «گیب کش» (راسل)، دو پلیس لس آنجلسی، به شدت «ایو پره» (پالانس)، سر دسته ی یک گروه خلافکار بین المللی را به دردسر می اندازند. «پره» نیز به جای کشتن این دو، با پاپوش دوختن، هر دو را روانه ی زندان می کند…

  «يکي از سلاطين قاچاق مواد مخدر که به دام مأموران افتاده، پس از گريز، ترتيب يک حمله به عامل دستگيري اش را مي دهد، که از دوستان «جيمز باند» (دالتن) است. «باند» نيز براي انتقام جويي به تعقيب او مي پردازد و در نهايت امپراتوري اش را متلاشي مي کند.

کارآگاه نيويورکي، «نيک کانکلين» (داگلاس)، و هم کارش، «چارلي وينسنت» (گارسيا)، خلافکار ژاپني، «ساتو» (ماتسودا) را که خود دستگير کرده اند به اوزاکا مي برند. اما «ساتو» در همان فرودگاه با کمک افرادش مي گريزد و «کانکلين» مي کوشد که بار ديگر او را گرفتار کند...

یک تیم کوچک از دانشمندان باید با زمان مسابقه دهند تا آنچه را که به نظر می رسد یک آبشار از بلایای جهانی است که نشان دهنده آخرالزمان احتمالی و پایان روز است، متوقف کنند...

یک کابوس تکراری مربوط به قتل یک زن جوان، یک روزنامه نگار را وادار می کند تا دریابد که آیا این رویا حقیقی است یا نه...

سام برای شاد کردن دوستش، کلوئی که اخیراً طلاق گرفته است، یک خرس عروسکی غول پیکر به نام بری هدیه می دهد. همانطور که کلوئی خواسته های خود را به بری محرمانه می گوید ، افراد نزدیک او ناپدید می شوند یا می میرند. آیا کلویی یک قاتل است؟

در اواسط بازی‌های المپیک 1988 سئول، یک تعقیب و گریز با ماشین در خیابان‌های سئول اتفاق می‌افتد، زیرا گروهی با استعداد از رانندگان نوزاد، معروف به "تیم عالی سانگدونگ"، شروع به کشف فساد می‌کنند..

این فیلم از شخصیت تاریخی حماسی مالزیایی مت کیلاو الهام گرفته شده است که قبل از استقلال با استعمارگران بریتانیایی در پاهانگ جنگیده بود...

پسری بی باک و خوش قلب می جنگد تا پدر متکبرش تاوان گناهانش را که شامل مرگ مادرش می شود بپردازد و برادرانش را از چنگ مرد نجات دهد...

تقریباً نیم قرن پیش، دهکده ای دورافتاده در میان یک جنگل بارانی استوایی شاهد مجموعه ای از رویدادهای غیرقابل توضیح است که آنها را به ماوراء طبیعی نسبت می دهند...

ساوی ، وقتی دوستش پول نقد یک اوباش را از دست می‌دهد،او با ساعت مسابقه می‌دهد تا آن روز را نجات دهد فقط اگر بتواند از یک چرخه عجیب بن‌بست بیرون بیاید...