یک شکاف عظیم در پوسته زمین جهان را با گاز مرگبار از هسته سیاره تهدید می کند. این وظیفه یک زمین شناس و خانواده اش است که با آبفشان های یخی و بهمن ها برای نجات بشر مبارزه کنند...
پس از برخورد یک ایستگاه فضایی شوروی به یک تونل نیویورک، گونهای از عنکبوتهای سمی کشف میشوند و به زودی به ابعادی عظیم تغییر میکنند و شهر را ویران میکنند...
یک زیست شناسی دریایی در رابطه با مرگ و میرهای مشکوکی که در یک دریاچه آب شور رخ می دهد، تحقیق می کند. او در این مسیر به یک موجود افسانه ای بر می خورد...
جنگجویی جوان و مغرور به نام ثور ، که خود را فرزند خدا در زمین میپندارد ، به سوی قلمرو “آسگارد” میرود تا شمشیر افسانه ای را پیدا کرده و به سرزمینش برگرداند...
هنگامی که خالق یک دنیای واقعیت مجازی به نام اوئِیسیس میمیرد، ویدیویی منتشر میکند که در آن تمام کاربران اوئِیسیس را به چالش پیدا کردن تخممرغ عید پاکش دعوت میکند، که به تبع آن تمام ثروت او به فرد یابنده اختصاص مییابد. وِید واتس اولین سرنخ را پیدا کرده و مسابقهای برای یافتن تخممرغ آغاز میکند.
مردی به دلیل حمله بشقاب پرنده ها، مجبور می شود در ساختمان زنی که با او یک رابطه یک شبه داشته است، بماند. او همچنین متوجه می شود که همسایه عجیب و غریب زن، به او علاقه زیادی دارد...
در یک منطقه باتلاقی پر زرق و برق ، تعداد زیادی از جوانان زیبا تعطیلات آخر هفته را کنار ساحل به سر میبرند.که آن شب یک معامله ی قاچاق حیوان به درستی به پیش نمیرود ...
برنده 1 جایزه ساعات پربیننده همچنین دریافت 1 جایزه دیگر. همچنین نامزد دریافت 2 جایزه دیگر.
امپراتور در تماس تلفنی با خبر بدی روبرو می شود. جورج لوکاس توسط یک هوادار فداکار از دست یک گروه از طرفداران خشمگین نجات می یابد. افسران امپراتوری در دوره آموزشی خود نحوه زنده ماندن از دارث ویدر را می آموزند...
وقتی دلقک سیرک سانی به یک جهش یافته با قدرت فوق العاده تبدیل می شود، خود را در مقابل همنوعان خود می بیند که در همان تصادف تغییر کرده اند و اکنون از قدرت خود برای ایجاد ویرانی در شهر استفاده می کنند...
خانوادهی پولارد با آرامش در مورد مرگ قریبالوقوع خود بر اثر بمب اتمی صحبت میکنند، در همین حین خانم پولارد رویایی را تعریف میکند که در آن خود را با لذت در "اشکهای کودکان رها شده" شستشو میدهد.
در دنیایی که عشق جرم محسوب میشود و با یک روش ویژه میتوان آن را از بین برد، لنا هالوی 95 روز مانده به درمان اجباری خود، کاری دیوانهوار میکند: عاشق میشود.