«مایک» پس از برخورد با «اد»، بهترین دوستش که گمان می رفت 10 سال پیش در جنگ کشته شده است، وارد دنیای قتل و ترور می شود. برای زنده ماندن، مایک و اد باید اکنون به عنوان اعضای «باشگاه شکارچیان» با هم کار کنند...
یک پرتاب فضایی مهم، طوفان خورشیدی خطرناکی را به راه میاندازد که اگر به سرعت کنترل نشود، میتواند فاجعهای برای زمین باشد و فرصت برای جلوگیری از آن بسیار کم است.
سامانتا از روی ناچاری شانس خود را به عنوان یک روانشناس امتحان می کند. با این حال، او به ماوراء طبیعی و ارواح اعتقاد ندارد. هنگامی که او یک شب بعد از کار به خانه می آید، چیز دیگری یاد می گیرد...
الیزابت چِیس با همسر و دخترش مشغول بازسازی خانه جدیدش است. او یک پیمانکار به نام خاویر را برای کمک استخدام می کند. اما به زودی، الیزابت شروع به مشکوک شدن به خاویر می کند و متوجه می شود که او همیشه خانواده را هدف قرار داده است...
لی، ساکن یک بیمارستان روانی، به خاطر ناپدید شدن جان، معشوق سابقش، احساس گناه می کند. در حالی که او سعی می کند حقیقت او را کشف کند، با یک بیمار دیگر که شبیه جان است دوست می شود...
مارتین نویسندهای موفق است که همسرش به طور ناگهانی ناپدید میشود. در حین فیلمبرداری در 15 سال پیش، مارتیک با آنجلیک آشنا میشود که ناگهان در همان شب ناپدید میشود...
داستان عاشقانهای تراژیک بین یک سرباز اسرائیلی و یک عکاس فرانسوی روایت میشود که هر دو درگیر گذشته خود هستند و تلاش برای آغاز یک زندگی جدید برایشان میسر نمیشود.
یک فضانورد آشفته از میان مه سیاه مرگباری که به آرامی همه چیز را می پوشاند فرار می کند ، به نظر می رسد او فقط حافظه کوتاهی دارد اما باید راهی برای خروج پیدا کند. او بارها و بارها با همان افراد روبرو می شود اما هر بار با داستان های متفاوت...
سه دوست در پارکینگ زیرزمینی محبوس شدهاند و برای فرار از آن باید با درهایی که به گذشته و آینده باز میشوند و طبقاتی که تا ابد تکرار میشوند، دست و پنجه نرم کنند.
این فیلم داستان مردی به نام لی گیتس ( جورج کلونی ) را روایت میکند که مجری یک برنامه اقتصادی در تلویزیون است. یکی از بینندگان این برنامه به نام کایل بادول که تمامی ثروتش را در یک سرمایه گذاری از دست داده است ، عامل اشتباهش را حرف های لی گیتس در برنامه اش می داند ، برای همین لی را گروگان می گیرد و …