در حالی که مادرشان در بیمارستان مدرن Gimli، مانیتوبا در حال مرگ است، مادربزرگ ایسلندی برای دو فرزند کوچکشان داستان غمانگیز «اینار تنها»، دوستش «گودر» و «اسنجوفیدور» فرشتهگون را در Gimli قدیم تعریف میکند....
یک مرد سرسخت ایرلندی از طرف مردمش مامور می شود تا به آنها در خلاصی از دستان توسعه دهندگانی که می خواهند یک نیروگاه شیمیایی در اطراف شهر تاسیس کنند کمک کند...
پس از یک جنگ ویرانگر در یک تمدن ترسناک آنارشیستی آینده، آلن و خانواده اش تصمیم می گیرند از شهر نقل مکان کنند و در یک زباله دان بزرگ مستقر شوند تا با زباله ها زنده بمانند. اما کمبود آب بسیار زیاد است. این یک مبارزه برای وجود است.
رکس و ساسکیا ، یک زوج جوان عاشق ، در تعطیلات هستند.ساسکیا ربوده می شود. پس از سه سال و هیچ نشانه ای از ساسکیا نیست اما رکس شروع به دریافت نامه های رباینده می کند.
مدل های یک آژانس توسط صاحب آژانس الکس به مهمانی دعوت می شوند. در طول مهمانی، الکس در حال بازی کردن در رایانه خود است و به نظر می رسد که دختران خانه را با شلوغ کاری روی سرشان گذاشته اند، اما یک مهمان دیگر وجود دارد...
وقتی «برگر» (سلزر)، صاحب یک جواهر فروشی، هنگام سرقت الماس های مغازه ی خودش دستگیر می شود، نزد پلیس اعتراف می کند که مردی مسلح به نام «استیو» (براون)، همسرش (راتبلات) را گروگان گرفته است. «استیو» در تهاجم بعدی اش دختری را می کشد و با «خانم برگر» می گریزد. «وارن استنتین» (پواتیه)، مأمور FBI نیز او را تعقیب می کند...
وقتی دختر تماسگیر دلا در وسط ماجرای مواد مخدر در هتلی گرفتار میشود، او توسط دزدی گروگان گرفته میشود که به عوامل مواد مخدر و فروشندگان مواد مخدر حمله کرد. او توسط معاون پلیس چرچ که متهم به اجرای مجسمه سقط شده است نجات می یابد. راجر بازیکن سابق توپ تبدیل به فروشنده مواد مخدر با معاونان پلیس فاسد و مافوق آنها در تنگنا قرار دارد
یک خانواده از شهرها که از جنایت و کثیفی شهر خسته شدهاند، به دهکدهای کوچک و عجیب در کنار دریاچه نقل مکان میکنند. همه چیز مانند بهشت به نظر می رسد - تا زمانی که اجساد در آب آنجا ظاهر می شوند...
یک برادر و خواهر ثروتمند قاتل های دیوانه هستند. خواهر مردان را به رختخواب خود می کشاند و برادر به آنها حمله می کند و آنها را می کشد. یک کارآگاه مأمور می شود تا قاتلان را بیابد ...