شهری دورافتاده در برابر تهدید ۴۴ راهزن مسلح قرار گرفته است که از ساکنان آن پول و گروگان میخواهند. به دلیل کمبود نیروی پلیس، شیا ران مجبور میشود با بی شان، سردسته راهزنان، درگیر شود. همزمان، در اوج طوفان شن، درگیریها و تنشها میان اعضای این گروه مسلح شدت مییابد.
در خلال جنگ شرق آسیا، انتقامی الهی و بیرحم پدیدار میشود. سرنوشت، افراد را گرد هم میآورد تا از معمای قتلی هولناکتر از هر عمل انسانی پرده بردارند. افسانه پادشاه اژدهای شرق در شرف آغاز است.
"بو" که کارش وصول بدهی است، پس از وصول بدهی از دختری زیبا، در نگرش خود به زندگی و کارش تجدید نظر میکند. این اتفاق نقطهعطفی در زندگی اوست که باعث میشود به ماهیت واقعی کارش و تأثیر آن بر دیگران عمیقتر بیندیشد.
دانشجویی که در یک حلقه زمانی گیر افتاده و مدام دوشنبه اول آوریل را تکرار میکند، سعی دارد با تصحیح اشتباهاتش قلب دختری را به دست آورد، اما در نهایت اوضاع را بدتر میکند.
در پادشاهی کاستیلیا، نیرویی تاریک بار دیگر در حال ظهور است. چند روز مانده به تاجگذاری امپراتور و امپراتریس جدید، هفت فرزند سلطنتی آنها ربوده میشوند و این وظیفه یک قهرمان است که آنها را سالم بازگرداند...
مردی بدشانس و درمانده، از سر ناچاری نقشی را در یک سریال تلویزیونی تایلندی که به آن علاقهای ندارد، قبول میکند. اما به طور ناگهانی، متوجه میشود که زندگی واقعیاش با داستان آن سریال تداخل پیدا کرده است.
ژان (Chutimon Chuengcharoensukying) می خواهد خانه خود را به یک دفتر تبدیل کند و او نیاز دارد تا اکثراً خانه خود را خراب و سازماندهی کند. هر چیزی که در اطراف خود بی استفاده بوده است ، او فقط به سادگی همه را دور می اندازد و...
داستان دربارهی "وِی" است؛ کارمند ادارهای معمولی که در خفا به شغل پاکسازی اجساد مشغول است و با نام مستعار "تمیزکار" شناخته میشود. او با قاتلی به نام "گای" همکاری میکند، اما حادثهای ناگهانی وِی را به ورطهی قتل میکشاند.
داستان در سال ۱۹۴۱ و در تایلند رخ میدهد. یک گروه کوچک از سربازان جوان به رهبری موک، در برابر حملهی ژاپنیها مقاومت میکنند. ژاپنیها یک سلاح بیولوژیکی خطرناک با خود آوردهاند که تهدیدی بزرگ برای همه است.
ژانگ یائو، که خانوادهاش قربانی جریانات شوم قاچاقچیان مواد مخدر شده بود،با همکاری فرمانده پلیس مبارزه با مواد مخدر، تصمیم میگیرد تا انتقام خون خانوادهاش را بگیرد و با نابودی سرکردههای اصلی این باند، به فعالیتهای مجرمانه آنها پایان دهد.
استلا برای مراقبت از مادرش به زادگاهش برمیگردد. او که هنوز از ناپدید شدن پدرش رنج میبرد، ناگهان با او از طریق یک رادیو قدیمی تماس میگیرد. حالا استلا باید با استفاده از یک دستگاه خاص، در زمان سفر کند تا پدرش را به خانه بازگرداند.
مردی که با گذشته دردناکی دست و پنجه نرم میکرد، تلاش میکرد تا به آینده نگاه کند؛ اما ناگهان متوجه شد زنی که اکنون در زندگیاش حضور دارد، ارتباط عجیبی با گذشتهاش دارد.