ویکتور (با بازی مارک ال. یانگ)، مرد جوانی است که به نقاط ضعف آرمانهای آرمانشهری در جامعه هیپیها، جایی که بزرگ شده است، پی میبرد. مادر ویکتور (با بازی اندی مکداول) حامی مالی این جامعه است؛ جایی که گورو (استاد مذهبی) آن، اینسلی (با بازی روتخر هاور)، زنان را با تکنیکی که به آن «دویدن» میگوید، هیپنوتیزم و اغوا میکند. اینسلی ذهن این زنان را دستکاری میکند تا بدن خود را در اختیار او بگذارند.
بعد از عزیمت "روب سوفر"،یک فرشته مرگ دیگر ، به نام "کمرون کین" جای او را می گیرد. او تاجری است که هیچ اهمیتی به مردگان جدید نمی دهد. اما بعد از ارتباط "جرج" و "رجی" همه چیز به هم می ریزد...
وقتی سندی، که یک دختر تلفنی در «چشم برهنه» است، کشته میشود، جیک، دوست و تنها حامی او در این دنیا، برای پیدا کردن قاتلش وارد یک عملیات جستجو و تعقیب میشود.
چهار زوج که از تکرار در زندگی خود خسته شده اند تصمیم میگیرند تا با همدیگر به یک تفریحگاه گرمیسری بروند و در آنجا تعطیلات خود را بگذرانند.آنها در این تعطیلات از کارهای همیشگی خود خارج می شوند و در رابطه ای که با دیگر زوج ها پیدا می کنند متوجه می شوند که چطور میتوانند بهتر زندگی کنند .
«آنا» دختر بچه ی کوچکی است که سال ها است با بیماری و سرطان خون مبارزه می کند. خانواده ی او به خاطر بیماریش در حال فروپاشی است و روابط سردی بین پدر و مادرش وجود دارد. اکنون خانواده برای مراقبت و نگه داری از دخترشان یک پرستار استخدام کرده اند و این پرستار با دخترک رابطه ی عاطفی با هم پیدا می کنند که کل خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد...
برنابا کالینز ( Johnny Depp ) خون آشامی است که چند سالی است در زندان به سر می برد او حالا آزاد شده و قرار است به سرزمین آبا و اجدادی خود بازگردد سرزمینی که نسل ناکار آمد آن نیاز به یک محافظ دارند...
داستان حول محور یک زن جوان میچرخد که تحت فشار روانی شدید یک فرد مرموز قرار میگیرد. این فرد مشکوک است که همسر این زن میلیونها دلار از یک باند جنایی دزدیده است.
پس از جنگ جهانی دوم، "کومیسارول مولداوی" (سرجیو نیکولائسکو، پتر فالک) سال ها به عنوان زندانی سیاسی رژیم کمونیستی گذراند. سرگرمی مورد علاقه سرهنگ روسی مسئول زندان این بود که زندانیان رولت روسی بازی کنند...
کشیشی که به تازگی به کلیسایی جدید منتقل شده است، توسط یک خونآشام گزیده میشود و زندگیاش دگرگون میشود. او که حالا با عطشی سیریناپذیر برای خون دست و پنجه نرم میکند، به طور همزمان به عدالتخواهی نیز علاقهمند میشود.
یک کمدی/علمی-تخیلی/ماجراجویی در مورد سه بچه دبیرستانی که یک ماشین زمان 10 دقیقه ای اختراع می کنند تا دیگران را درست مثل خودشان از حقارتی که متحمل شده اند در امان نگه دارند ...
یک استاد فیلمنامه نویسی ، مجبور است برای زندگی کردن ، یک ایده فیلم نامه را از شاگردش بدزدد . حال که فیلم نامه را دزدیده ، شاگردش به دنبال انتقام آمده است ...
با نزدیک شدن یک سرقت بزرگ و خیانت همه جانبه، یک رئیس جنایتکار که مورد احترام همه است باید تمام هوش خیابانی و غریزه قاتل خود را برای مبارزه برای بقا فراخواند...
ماجرای پر فراز و نشیب رابطه یک پدر و دختر دور از هم، به پیست مسابقه اتومبیلرانی میرسد؛ جایی که این دو نفر در رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر مسابقه میدهند.