جنگ بیولوژیکی زندگی بر روی زمین را از بین برده است. لس آنجلس یک شهر ارواح است که روبرت نویل از طریق خیابان های آفتابی به دنبال تجهیزات مورد نیاز خود می باشد.
شوالیههای قرون وسطایی که به خاطر مراسم جادوی سیاه خود اعدام شدهاند، بهعنوان زامبی بازمیگردند تا گروهی از بچههای کالج را که در تعطیلات هستند، عذاب دهند...
یک زن اغواگر با شوهر ثروتمندش که ویلچر بسته است در میامی زندگی می کند. ناامیدانه، او با یک نویسنده جوان می خوابد. هنگامی که شوهرش متوجه میشود، قطار خاکستر ناگهان از ریل خارج میشود و قتل رخ میدهد...
در دهه 1890 در دشتهای مجارستان، گروهی از کارگران مزرعه دست به اعتصاب میزنند که در این اعتصاب با انتقامهای سخت و واقعیت شورش، ظلم، اخلاق و خشونت روبرو میشوند...
داستان فیلم از دیدگاه بنوا، پسر نوجوانی است که در فروشگاه و خانهدارکنی عمویش، آنتوان، کار میکند. آنتوان همچنین نقش بالشتکباف را هم ایفا میکند. در شب کریسمس، بنوا با آنتوان به خانهی خانواده پولین میرود تا جسد پسر بزرگشان را ببرند. اما در راه بازگشت، اتفاقات ناخوشایند و غمانگیزی رخ میدهد...
شوهر جیل از زمانی که آنها به پاریس نقل مکان کردند، دور و درگیر بوده است. او در محل کار تحت فشار قرار می گیرد تا در فعالیت های غیرقانونی شرکت کند اما او قبول نمی کند. بلافاصله پس از آن، هنگامی که فرزندان آنها در حین مراقبت از جیل ناپدید می شوند، سلامت روان او زیر سوال می رود...
برنده 2 جایزه BAFTA Film Award همچنین نامزد دریافت 3 جایزه دیگر.
بروس پریچارد نویسندهای مشتاق است که تسلیم یک بیماری تحلیلبرنده میشود و از کمر به پایین فلج میگردد. او تصمیم میگیرد در خانهای مخصوص افراد دارای معلولیت زندگی کند. دیدگاه تاریک او زمانی بهبود مییابد که عاشق یکی از ساکنان مبتلا به فلج اطفال میشود.