توماس آرسلان در بهار 2005 از استانبول و آنکارا به جنوب غربی و از آنجا به مرز ایران سفر کرد. این نگاه شخصی او به این کشور است: نه گزارش روزنامه نگاری، بلکه برداشت هایی از زندگی روزمره.
سیکیلوس پس از آموختن هنر مومیایی از مصر، خود و معشوق کشته شدهاش را مومیایی کرد. هزاران سال بعد، با باز شدن اتفاقی مقبرهاش، سیکیلوس بیدار شد و به دنبال معشوق گمشدهاش رفت.
یک سرایدار و خانوادهاش برای داشتن زندگی بهتر به "شهر بزرگ" استانبول نقل مکان میکنند. داستان در مورد این سرایدار و روشهای پیچیدهاش برای فرار از کار و در عین حال کسب درآمد اضافی است، درحالیکه با شخصیتهای مختلفی که در ساختمان زندگی میکنند، روبرو میشود.
یاسمین معلم ریاضی زیبا با جمال صاحب رستوران گوشت لذیذ کاریزماتیک برخورد می کند. یاسمین مادری است که برای التیام زخم های یک ازدواج بد تلاش می کند. جمال یک مرد اجتماعی و بی خیال است که می خواهد از گذشته فرار کند...
سودا به شوهرش، سزمی، به عنوان محافظ و حمایت عاطفی خود نگاه می کند. اعتماد او به زودی از بین می رود زمانی که او متوجه می شود که سزمیدر حال داشتن یک رابطه غیر زناشویی است...
ارباب مرغ دریایی (MEF) مردی است که زندگی آرامی در ساحل دریا در استانبول دارد. کسی هست که سالها منتظرش بود. بالاخره مهمانی که منتظرش است بیرون می آید. با لباس سفید، زنی که کل زندگی MEF را تغییر می دهد...
علی، مردی با زندگی تکراری، به آزاده علاقهمند میشود اما به دلیل کمبود اعتماد به نفس نمیتواند با او ارتباط برقرار کند. او با دیدن تبلیغ یک کوچ زندگی، تصمیم میگیرد از او کمک بگیرد تا بتواند به آزاده نزدیکتر شود.
دهه 1930 است و مراسم جشن روز جمهوری در زونگولداک، یک شهر معدنی زغال سنگ در ترکیه در حال برگزاری است. در میان مهمانان دعوت شده، تازه واردان به این شهر کوچک و خسته کننده هستند...
داستان، روایتی واقعی از زندگی پسری تنها و مادرش بیمار است. پسر سعی میکند از بار مسئولیتهایش بر روی مادرش بکاهد، اما مشکل شب ادراریاش این تلاش را دشوار کرده است.
دو قانونشکن برای انتقام به دنبال قاتلان خانوادههایشان هستند. اما آنها در دام یک فیلمنامهی مرموز گرفتار میشوند که آنها را در یک چرخهی خشونتآمیز انتقام قرار میدهد...
یک زن و شوهری بلغاری و ژاپنی در کانادا به عنوان مهاجر زندگی میکنند و قصد دارند برای انجام فرآیند باروری درون رحمی به بلغارستان سفر کنند. در آنجا، آنها در یک حادثهی ناگوار شرکت میکنند که جان یک کودک را میگیرد...
پاریس، اواخر قرن نوزدهم. "لوئیس" همسر یک ژنرال، گوشواره هایی که همسرش در مراسم ازدواج به او هدیه داده را می فروشد تا قرض خود را بپردازد. ژنرال بطور مخفیانه گوشواره ها را می خرد و آن را به معشوقه خود "لولا" می دهد. "بارون دوناتی" دیپلماتی ایتالیایی آنها را خریده و در بازگشت به پاریس با "لوئیس" آشنا می شود و...