لالایی ها اولین ارتباط ما با جهان است - تجربه ای جهانی که همه ما به اشتراک می گذاریم، اما عمیقاً شخصی باقی می ماند. "آیا میتوانی آهنگی را به خاطر بیاوری که مادرت بخواند تا تو بخوابی؟" ...
کان یک فروشنده مواد مخدر در برلین است. او راهی برای تغییر وضعیت خود نمی بیند تا اینکه تأمین کننده او هاکان به او پیشنهاد کند که یک بار را اداره کند ...
یک افسر زن که برای اینترپل کار میکند پس از اینکه متوجه میشود دزد هنری که به دنبال او بوده معشوق سابق او است، نقشهای برای دستگیری او در حین ارتکاب جرم طراحی میکند...
علی کمال و واهی، دو همدم دوران کودکی، با اشتیاقی وصفناپذیر، رو به سوی ساخت فیلمی برای یاشیلچام نهادند. در آن عصر طلایی سینما که یاشیلچام بر اوج شکوه خود میدرخشید، این دو دوست سادهدل گمان میبردند که رسیدن به این آرزو کار دشواری نیست. اما خیلی زود، پیچیدگیهای نهفته در صنعت سینما و بهویژه یاشیلچام، رویاهای شیرین آنها را به چالش کشید.
کومالی سبر در حالی از تخریب خانه سالمندان در محله پدربزرگش مطلع می شود که در حال درخواست دختر از پسر بزرگش چوهر است و این تصور را ایجاد می کند که از این تخریب جلوگیری خواهد شد...
ماسال سالهاست که عاشق آکین، پسر خوشتیپ رئیسش است، اما آکین از احساسات او بیخبر است. شروع رابطه آکین با جانسو، موفقترین زن شرکت، نیز برای ماسال چالشی است.
جمال، یک آرایشگر ساکن شهر آخیسار، با مشکلی غیرمنتظره روبهرو میشود. در این شهر کوچک، جایی که همه یکدیگر را میشناسند، افراد دارای قدرتهای عجیبی هستند.
توماس آرسلان در بهار 2005 از استانبول و آنکارا به جنوب غربی و از آنجا به مرز ایران سفر کرد. این نگاه شخصی او به این کشور است: نه گزارش روزنامه نگاری، بلکه برداشت هایی از زندگی روزمره.
سیکیلوس پس از آموختن هنر مومیایی از مصر، خود و معشوق کشته شدهاش را مومیایی کرد. هزاران سال بعد، با باز شدن اتفاقی مقبرهاش، سیکیلوس بیدار شد و به دنبال معشوق گمشدهاش رفت.
یک سرایدار و خانوادهاش برای داشتن زندگی بهتر به "شهر بزرگ" استانبول نقل مکان میکنند. داستان در مورد این سرایدار و روشهای پیچیدهاش برای فرار از کار و در عین حال کسب درآمد اضافی است، درحالیکه با شخصیتهای مختلفی که در ساختمان زندگی میکنند، روبرو میشود.