پس از چندین اتفاق ناگوار، ریچل تنها چیزی که میخواهد مکانی برای التیام زخمهایش است. اما متوجه میشود که مادربزرگش کلاهبرداری کرده است. با کم شدن گزینهها برای نجات خانه مادربزرگش از مصادره، ریچل مجبور میشود اوضاع را به دست بگیرد...
یک روز از زندگی دو ادمین سیستم به نامهای دن و رندی که کاربران را آزار میدهند، در مورد مسائل اداری بحث میکنند و در کافیشاپ به تماشای گوفرها میپردازند.
هنگامی که یک مراقب بد دهن میفهمد که دوستش برای فرمانداری کارولینای جنوبی در سکوی جدایی از ایالات متحده نامزد میشود، او برای نجات مردش از خرابی حتمی رقابت میکند...
پاستور داگلاس ویلسون، علیرغم مخالفتها و تهدیداتی که به دلیل دیدگاه سنتیاش در مورد ازدواج و خانواده با آن روبرو بود، به دانشگاه ایندیانا رفت تا سخنرانی کند. کتاب «آخرالزمان آزادی بیان» وقایع خشونتآمیزی که در پی این سخنرانی رخ داد را شرح میدهد.
یک مه مرموز گروهی از دوستان را مجبور می کند تا قبل از اینکه خیلی دیر شود پناه بگیرند. به محض گیر افتادن در داخل، آنها به زودی متوجه می شوند که دیگر خیلی دیر شده است.
آنتونیو، یک تاجر یهودی ستیز، از مرد یهودی شایلوک وام می گیرد تا به دوستش در خواستگاری با پورتیا کمک کند. آنتونیو نمی تواند وام را بازپرداخت کند و شایلوک بیرحم، یک پوند از گوشت خود را می خواهد...
داستان این فیلم حول محور فرزند بابانوئل میچرخد. زمانی که پدر او تصمیم میگیرد که خودش را بازنشسته کند ، او مجبور میشود که کنترل شغل خانوادگیشان را در دست بگیرد و آن را در مسیر درست پیش ببرد. از طرف دیگر هم در همین حین ، برادرش که قرار بود به جای پدرشان تبدیل به بابانوئل شود ، به خاطر پرواز شب کریسمس دچار مشکل میشود و دیگر اعتماد به نفس خود را از دست میدهد و…
نورلند در خطر است زیرا کاپیتان هوک قصد دارد پیتر پن و دوستانش را اسیر کند. قهرمانان جوان باید برای محافظت از نورلند و حق همیشگی کودک ماندن، وارد ماجراجویی شوند.
سه زن منحصر به فرد و عجیب، با مشکلات و چالش های مختلفی روبرو هستند. آنها هر یک با شیاطین خود، چه واقعی و چه نمادین، می جنگند. زندگی آنها خیلی زود به دلیل ظاهر مرموز یک منشور عظیم با هم برخورد می کند و این برخورد، باعث می شود که آنها به چیزهایی پی ببرند که قبلاً نمی دانستند...
لوکا و اوتیلیا، دو جوان که تازه زندگی خود را آغاز کرده اند، با کمک دوست دوران کودکی خود، ولاد، در شهر بزرگ نقل مکان می کنند. آنها یک آپارتمان در یک ساختمان قدیمی اجاره می کنند که تنها یک پیرمرد به نام فلیکس در آن زندگی می کند. این آپارتمان گذشته عجیبی دارد: یک مستأجر سابق، ایرینا، 6 ماه پیش به طرز مرموزی ناپدید شد...