بیمارستان دانشگاه توهو یک تیم فوقالعاده جراحی عروق کرونر تحت رهبری یک جراح جدید و ستارهدار آمریکایی (Kiji Kikkawa) ایجاد کرده است که متخصص در روش بسیار پرخطر «باتیستا» برای کوچک کردن اندازه قلبهای بزرگ شده است. به طور معمول این روش تنها 60 درصد موفقیت دارد، اما «تیم باتیستا» به 26 موفقیت پیاپی دست یافته است...
در مدرسه، "چون سام" همیشه رئیس کلاس بود، در حالی که دوستش "دائه گیو" همیشه برای او کار می کرد. چون سام به این افتخار می کرد، با این حال این دو بزرگ می شوند و در شرایط تغییر یافته با یکدیگر روبرو می شوند، زیرا دائه-گیو اکنون جایگاه اجتماعی بالاتری دارد...
دونو که دو دل بازی میکند، زندگی عاشقانهای آشفته دارد، اما وقتی دوستانش کاسینو و اندرو با دخالت در امور او روابط را بدتر میکنند، دونو به دنبال انتقام است.
یک دختر جوان که از خانه فرار کرده بود، با یک سرباز جنگ خلیج فارس بی خانمان آشنا شد. این سرباز که از جنگ آسیب دیده بود، به دختر کمک کرد تا زندگی خود را دوباره بسازد و امید را به او بازگرداند.
این داستان، به بررسی شخصیت واقعگرایانهی یک جوانِ بیست و چند ساله میپردازد که با چالشهای متعددی در زندگی خود روبرو است. او در حالِ جدایی از دوستدخترِ خود، یک هنرمند و عکاسِ بلندپرواز، است و در عین حال، رابطهای عاطفی و گذرا با یک زنِ ماجراجو پیدا کرده است. از سوی دیگر، خانواده و جامعه نیز بر او فشار میآورند تا به دانشگاه برود و برای آیندهی خود گامی مثبت بردارد. در این میان، او به طور فزایندهای به دنبالِ یافتنِ مسیری برای زندگیِ خود از طریقِ نوازندگیِ گیتار و ترانهسرایی است، مسیری که شاید چندان پایدار و قابل اتکا نباشد.
پرستون بیگز (کوین سوربو)، کلانتر سابق یک شهر کوچک غرب وحشی،. زمانی که از او خواسته می شود سه زن (جیلیان آرمنانته، دومینیک سواین، فلیسیا دی) را از چمنزار به سیویلیزات اسکورت کند، فرصت رستگاری پیدا می کند...
دن میلر و لورا فقط بهترین چیز را برای پسر هشت ساله خود آدام می خواهند که از چهار سالگی ناشنوا بوده است. این تلاش آنهاست که تصمیم بگیرند کاشت حلزون شنوایی به پسرشان بدهند یا نه...
در دنیای جنایت کلمبیا یک کد نانوشته وجود دارد. وقتی ویکتور و اوزبیو، که یک شغل متزلزل را به هم می زنند، این کد را می شکنند، ناخواسته حکم اعدام خود را امضا می کنند...
کارآگاه نوجوان، ژوپیتر جونز، به همراه دوستانش برای حل معمای یک پرونده به قلعهای اسرارآمیز به نام «قلعه وحشت» میروند و در آنجا با رازهای پنهان و خطرات غیرمنتظرهای روبرو میشوند.
زنی دمدمی مزاج که اوقات فراغت خود را به عنوان خلبان می گذراند، کیفش را دزدیده اند. هنگامی که یک مرد مرموز کیف پول او را پیدا می کند، آنها وارد یک عاشقانه عجیب و غریب می شوند...