دختری یتیم توسط خانوادهی اشتورلین بزرگ میشود. آنا (آستا نیلسن) نوزاد، توسط مادرش که برای استراحت به سفر رفته، به مزرعهی اشتورلین آورده میشود. آنها از در رانده میشوند و مادر، دختر کوچکش را برای خواب به انبار میبرد. اما صبح روز بعد، مادر ناپدید شده و آنا تنها رها میشود...
باسکین همیلتون واگنی را در میان ناآکجا آباد هدایت میکند و اهمیت زیادی به همراهانش که باید اسکورتشان کند میدهد اما از طرف دیگر امیدوار است معمای قتل برادرش را توسط یکی از مسافرین حل کند...
دو شرکت جنگلداری رقیب برای کنترل دره غول ها با یکدیگر رقابت می کنند. یک مهندس جوان به خانه بازمی گردد تا به پدرش در ساخت خط آهن جدید برای حمل چوب کمک کند. اما او با خواهرزاده رئیس شرکت رقیب آشنا می شود و آنها عاشق یکدیگر می شوند. این عاشقانه، اوضاع را برای هر دو شرکت پیچیده می کند...
یک دختر نوجوان که از فعالیت ها پسرانه لذت می برد و از امر و فرمایش های ولی خود خسته شده است تصمیم می گیرد خود را به جای یک مرد جا زده تا بتواند خوش گذرانی کند. او متوجه می شود که مرد بودن آن طور که به نظر می رسید ساده نیست...
زنی خود را در بندری دورافتاده با مردی که مسئول قتل پدرش است، تنها می یابد. از آنجایی که ظاهراً کسی در اطراف نیست که از او محافظت کند، او باید مدبر شود...
در هتل سرِ گوزن، باربرها لابی، همدیگر و مهمانان را اذیت میکنند. آسانسور توسط یک اسب سرسخت کار میکند. یک سرقت نمایشی به یک سرقت واقعی تبدیل میشود و در نهایت یک تعقیب و گریز با تراموای فراری رخ میدهد...