کنت بیانکی، یکی از دو قاتل و متجاوز زنجیرهای که در اواخر دهه 1970 منطقه لسآنجلس را به وحشت انداختند، در حال مصاحبه با روانپزشک سامانتا استون در ایستگاه پلیس است. سامانتا مجبور به یادآوری جنایات هولناک این قاتل میشود...
بلاستی کارگردانی است که به دنبال دختر کوچکی برای فیلم کوچکش می گردد.به همراه مادران دیگر، مادلنادختر خود را به امید انتخاب و تبدیل شدن به یک ستاره نزد کارگردان می برد.
فیلیپ گربر یک فروشنده خودرو باهوش و از خود راضی است. با ماشینش پسر جوانی را که دوچرخه سواری می کند، زیر گرفته و فرار می کند. از آنجایی که او احساس گناه می کند، سعی می کند اطلاعات بیشتری در مورد قربانی تصادف پیدا کند و متوجه می شود که پسر در بیمارستان به شدت مجروح شده است.
یک هنرمند فرصتی برای رفتن به پاریس دارد و می خواهد نامزد خود را همراه کند. با این حال ، او یک روانپزشک است که در حال حاضر سه بیمار زن دارد که مردها را دوست ندارند. بنابراین ، او خود را به عنوان سه مرد مختلف راهنمایی می کند تا اعتماد آنها را بسنجد و امیدوارم آنها را درمان کند تا نامزدش بتواند با او همراه شود...
یک فراری از زندان با یک مالک مستقل چاه نفت درگیر می شود که توسط اراذل و اوباش شرکتی تهدید می شود ، که تجارت دزدکی خود را در گراند کازینوی پر زرق و برق انجام می دهند.
یک نویسنده جوان مجذوب یک زن مرموز مو سیاه میشود که ادعا میکند خواهر گمشده اوست، با او یک رابطه غیرعادی آغاز میکند و باعث سقوط انفرادی مادرش که زنی مسلط است و نامزد زیبایش میشود.
در پی جنگ هسته ای که (نود و دو) درصد از جمعیت جهان را از بین برده ، تمدن با کمک ربات ها بازسازی می شود که به سرعت پیشرفت کرده و به رقیب انسان ها تبدیل می شوند . زن و مردی که برای خدمت به آنها طراحی شده اند ، از اهمیت ویژه ای برخوردارند . این ربات های انسان نما می خواهند ...