پنج داستان از فیلم های ترسناک که از طریق یک مستند ساخته شده برای تلویزیون پرده برداری می شوند، ظاهر می شوند تا بینندگان را به سفری وحشتناک به درون دهه 1980 ببرند...
زندگی سوفیا با ملاقات سیلوان دگرگون میشود. سوفیا از خانوادهای ثروتمند و سیلوان از خانوادهای کارگر است. سوفیا پس از تسلیم شدن در برابر تمایلات عاشقانه شدید خود، به زیر سوال بردن ارزشهای خود میپردازد.
مردی به دنبال رهایی از مسیر از پیش تعیین شده خود است، پلیسی رفتار همسرش را پس از بازگشت از غرق شدن احتمالی و تلاش یک زن برای یافتن فردی خارقالعاده که پیشگویی کرده بود به یک روح مشهور تبدیل شود، زیر سوال میبرد...
مردی که از اسپانیا به آرژانتین سفر میکند تا تعطیلات را در خانه خانوادگیاش بگذراند، جایی که به یکی از دوستان دوران کودکیاش علاقهمند میشود. اما رابطهشان پر از سوءتفاهم است زیرا سعی میکنند آن را از خانواده و دوستان پنهان کنند.
بو (کتی یوئن) پس از از دست دادن 90 درصد بینایی خود در یک تصادف رانندگی، به عنوان یک زن نابینا با زندگی جدیدی سازگار می شود. در حالی که شوهرش برای یک سفر کاری از او دور است، غریبه ای وارد خانه او می شود و او را گروگان می گیرد. زمانی که مهاجم او را تحت یک سری شکنجه های روحی و روانی قرار می دهد، بو باید برای زنده ماندن به عقل خود تکیه کند...
در هالیوود دهه ۸۰، ماکسین مینکس، ستاره فیلمها و بازیگر مشتاق، بالاخره به موفقیت بزرگی دست پیدا میکند. اما در حالی که یک قاتل مرموز به دنبال ستارهگان زن هالیوود است، ردی از خون گذشتهی شوم او را تهدید میکند که فاش شود.
میسا، رپری جوان و جسور، که به مردان سمی بیپروا حمله میکند، با ورود به دنیای دومیناتریکس اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکند. این موضوع سوالی را مطرح میکند که آیا این دو مسیر شغلی میتوانند در کنار هم ادامه یابند، و تا چه زمانی طول میکشد که او نقطه ضعف خود یعنی "دوستت دارم" را فاش کند؟
گروهی از دوستان که به سفر جادهای رفتهاند، چیزی فراتر از آنچه انتظار دارند پیدا میکنند، زمانی که به طور اتفاقی وارد یک ف.ا.ح.ش.ه.خا..نه میشوند که در نوع خاصی از خدمات تخصص دارد.
داستان این فیلم در تابستان گرم سال 1990 در آلمان شرقی سابق اتفاق میافتد و داستان زن جوانی را دنبال میکند که با یک کشاورز کاریزماتیک که دو برابر او سن دارد، رابطه برقرار میکند...
داستان درباره یک روزنامهنگار مغرور و زنی بدطینت است که در یک اتاق عجیب گرفتار میشوند. آنها به زودی متوجه میشوند که پنهان کردن حقیقت غیرممکن است و ماجرا به یک بازی مرگ و زندگی تبدیل میشود.
سارول که دختری درسخوان است، به جای هماتاقیاش در مغازه لوازم ج.ن.س.ی کاتیا کار میکند. کاتیا به او نشان میدهد که زندگی فراتر از درس است و س.ک.س میتواند تجربهای مثبت و توانمندکننده باشد.