اسکار پیرو، منتقد ۷۲ سالهی سینما و رئیس انجمن منتقدان فیلم اسپانیا، روشی کاملاً منحصربهفرد برای نقدنویسی دارد. او معتقد است که برای نوشتن نقد، نیازی به تماشای فیلمها نیست و تنها با بررسی پوستر آنها میتوان نقد را نوشت.
در شهر نیویورک در سال 1932، زنان اجازه ندارند آتش نشان باشند. هنگامی که آتش نشانان شهر در آتش های مرموز ناپدید می شوند، جورجیا نولان یک فرصت طلایی را می بیند. او خود را به عنوان "جو" جا می زند و به تیمی از آتش نشانان بداهه می پیوندد...
در یک فیلم ترسناک و کمدی ساخته شده در دهه ۸۰، زنی که به طور ناگهانی بیکار شده است، به عنوان تمیزکار صحنه جرم مشغول به کار میشود. در همین حال، یک قاتل زنجیرهای دیوانه با کشتارهای پی در پی، کار آنها را سختتر میکند. داستان بر روی این سوال متمرکز است که آیا قاتل پس از هر جنایت، صحنه را ترک میکند یا خیر.
به یک سرباز دوران جنگ که اکنون در لندن بی خانمان است، پیشنهاد می شود تا در ازای کمک به تعمیرات یک خانه فرسوده بتواند در آنجا زندگی کند. او که از سر ناچاری پیشنهاد را پذیرفته است نمی داند در اتاق طبقه بالا چه می گذرد، همان جایی که مگدا از مادر پیرش نگهداری می کند...
اوکو پس از از دست دادن والدینش در یک تصادف رانندگی، با مادربزرگش که یک مهمانخانه سنتی ژاپنی را اداره می کند، در روستا زندگی می کند. در حالی که اوکو برای تبدیل شدن به صاحب بعدی مهمانخانه آماده می شود، به طور معجزه آسایی می تواند ارواح دوستانه را ببیند...
داستان فیلم "رستاخیز: نابودی" درباره گروهی از تفنگداران فضایی است که تماس نگران کننده ای را از پایگاه فضایی مریخ دریافت می کنند اما در ادامه متوجه می شوند این پایگاه توسط یک سری موجودات شیطانی مورد حمله قرار گرفته و در صورتی که اقدام عاجل برای مقابله با آنها صورت نگیرد احتمال دارد که سیاره زمین را نابود کنند و...
این فیلم درباره نانسی درو، دختر دبیرستانی باهوشی با اشتیاق زیاد برای مشاهده و نتیجهگیری است که بطور اتفاقی با خانه محلی تسخیر شدهای برخورد میکند. نانسی و دوستانش سعی بر حل این راز دارند و دوستان جدیدی پیدا کرده و جایگاهی در جامعه برای خود بدست میآورند...
زنی که در یک اداره مشغول به کار است، از جایگاهش استفاده میکند تا زوجهای در آستانه طلاق را به آشتی و ادامه زندگی مشترک ترغیب کند. این در حالی است که در آیندهای پر از مهمانیهای رقص، مراسم عیاشی و مسیحیت بنیادگرا، او با تمام وجود در تلاش است تا از همسرش صاحب فرزند شود.
ایزابلا، سی و چند ساله، برای تولد شصتمین سالگرد تولد پدرش به زادگاهش بازمیگردد. او در آنجا با دوست قدیمی خود، مولی، که حالا رهبر گروهی شده که قبلاً با هم عضو آن بودند، روبرو میشود. اما خبر بدتر این است که مولی با نامزد سابق ایزابلا، سیمون، نامزد کرده است...