«پيتر پارکر» (مگواير) خود را از فعاليت هاي نجات بخش کنار کشيده و با زحمت درسش را در دانشگاه کلمبيا ادامه مي دهد و کما کان به عنوان عکاسي نيمه وقت براي روزنامه ي «ديلي با گل» کار مي کند. تا اين که ناچار مي شود براي مقابله با تهديدات دانشمند ديوانه اي به نام «دکتر اکتاويوس» (مولينا) وارد عمل شود...
استاد جرج برای تمرین موسیقی با دوستانش یک خانه ی سالمندان را به اجاره ی خود در می اورند اما غافل از اینکه این گروه می خواهند از اتاق خود به عنوان زیرزمین برای نقشه ی مجرمانه ی یک دزدی استفاده کنند...
«فرانک ت.هاپکینز»، افسر سواره نظام امریکا، در ملاقاتی در نیویورک، با «عزیز» آشنا می شود که یکی از دستیاران «شیخ ریاض»، عربی ثروتمند است. «شیخ» صحبت قابلیت های «هاپکینز» را شنیده و مایل است که او در «اقیانوس آتش» – مسابقه ی اسب دوانی سالانه ای که شرکت کنندگانش مسافتی سه هزار مایلی را از عربستان تا عراق می پیمایند – شرکت کند…
یک نوجوان دبیرستانی خجالتی و ترسو بعد از اینکه توسط یک عنکبوت جهش یافته گزیده میشود، خصوصیاتی همانند عنکبوت ها در بدن خود مشاهده می کند. بعد از حادثه غم انگیزی که برای خانواده اش رخ می دهد، او تصمیم می گیرد از این توانایی های منحصر به فردش، همانند قهرمانها در مقابل انسان های شرور استفاده کند.
«جری ویلباک» (برد پیت) با دو چالش سخت روبرو است. از یک سوی رئیس باند تبهکاری که وی با آن همکاری می کند از او می خواهد با سفر به مکزیک یک تپانچه عتقیه بسیار قمیتی معروف به “مکزیکی” را برایش پیدا کند، در غیر این صورت با عواقب ناخوشآیندی مواجه خواهد شد. از سوی دیگر نامزدش «سامانتا» از او می خواهد دست از کارهای خلاف بردارد و از همکاری با این باند دست بکشد.
شهر کوچک جرجيا. «آني ويلسن» (بلانشت)، زن بيوه و مادر سه بچه، با تحليل رواني همسايگانش براي خودش درآمد کوچکي دارد. او خيلي زود درگير ماجراي يک قتل مي شود و مي کوشد تا با شم رواني اش قاتل را پيدا کند...
"ويل کين"، پنجاه ساله و ثروتمند، قابليت بسياري در جلب توجه زنان دارد، اما نمي تواند رابطه اي طولاني مدت با آنان داشته باشد. تا اين که يک روز به طور اتقافي"شارلوت فيلدينگ"، دختري جوان و مليح را مي بيند و خيلي زود با هم رابطه برقرار مي کنند...
«هومر ولز» (مگواير) در يتيم خانه ي سينت کلاود در مناطق روستايي «مين» و تحت نظارت شديد ولي رئوفانه ي «دکتر ويلبر لارچ» (کين) بزرگ شده است. «لارچ» معلومات پزشکي خود را به «هومر» انتقال داده، اما «هومر» تصميم مي گيرد يتيم خانه را ترک کند تا دنيا را ببيند...
بیلی چپل ، بازیگر تیم دیترویت تایگرز ، پس از 19 سال بازی که در تمام زندگی خود دوست داشت ، باید تصمیم بگیرد که آیا این کاری که میخواهد انجام بدهد همه چیز را به خطر می اندازد یا نه...
کارآگاهی خصوصی، ناخواسته در دام رابطه ای یک شبه با زنی اغواگر گرفتار می شود. اما خیلی دیر متوجه می شود که در تار و پود شبکه ای پیچیده از قتل گرفتار آمده است.
کي از سرکردگان مافياي روسيه در يورش مشترک «کارتر پرستن» (پواتيه)، مأمور FBI و يکي از افسران اطلاعاتي روسيه، «والنتينا کوسلووا» (ونورا) کشته مي شود. مافيا نيز براي انتقام، يک قاتل حرفه اي معروف به «شغال» (ويليس) را استخدام مي کند تا رئيس FBI را بکشد...
سه زن که از همسرانشان جدا شده اند، بعد از مرگ یکی از هم دوره ای های دانشگاه شان، دور هم جمع می شوند. آن ها تصمیم می گیرند با هم متحد شده و از شوهرانشان انتقام بگیرند...
داستان این فیلم انیمیشنی دربارهی یک پستچی میباشد که به یک شهر شمالی فرستاده میشود تا در آنجا به ادارهی کارهای روزانه و نامهنگاری مشغول شود ، اما در آنجا کسی به نامهنگاری علاقهای ندارد به همین دلیل او تصمیم میگیرد تا راهی برای برطرف کردن این مشکل پیدا کند و…
داستان فیلم در مورد "تامی" مردی است که به علت خلافکاری های گذشته اش سه سال را در زندان گذرانده و اکنون از زندان آزاد شده است. در طول این مدت خانواده و اطرافیانش تغییرات زیادی پیدا کرده اند و "تامی" نیز به علت سابقه دار شدن دچار مشکل شده است. با این حال او سعی می کند تا به هر شکل ممکن دوباره به حالت عادی برگردد و زندگی جدیدی را اغاز کند. اما تغییرات بسیار زیاد هستند...
هنگامی که نایلز بی خیال در یک مجلس عروسی در پالم اسپرینگز با سارا که ساقدوش است، دیدار می کند، اوضاع به سرعت پیچیده می شود و آن ها نمی توانند از مجلس عروسی، خودشان و یکدیگر فرار کنند.
در «لیگ عدالت زک اسنایدر»، «بروس وین» (بن افلک) که میخواهد اطمینان حاصل کند فداکاری سوپرمن (هنری کویل) بیهوده نبوده، به یاری «دایانا پرنس» (گل گدوت) و گروهی از فراانسانها باید از زمین در مقابل تهدیدی که میتواند فاجعهبار باشد محافظت کند. این وظیفه دشوارتر از تصور بروس است، چرا که هر یک از نیروها باید بر شیاطین درونی خود و گذشتهشان که مانع همکاری آنها شده غلبه کنند تا در نهایت اتحاد قهرمانان را شکل دهند. بتمن (افلک)، زن شگفتانگیز (گدوت)، آکوامن (جیسون موموآ)، سایبورگ (ری فیشر) و فلش (ازرا میلر) که حالا متحد شدهاند، ممکن است از نجات سیاره از استپنوولف، دساد، و دارکسید، و مقاصد وحشتناکشان بازمانده باشند.
مردی به نام ادی میلز میخواهد به خانهی دوران کودیاش برود و با پدر در حال مرگش خداحافظی کند. اما او در آنجا با یک وحی روبرو میشود که به او میگوید با گذشتهاش که همیشه از آن دوری میکرده است رو در رو شود و...
داستان این انیمیشن در مورد فینیاس و ورب می باشد که دو کارآگاه می باشند. آنها تلاش دارند تا با هوش و استعداد خود ناپاکی ها را از شهر دور کنند. دشمن اصلی این دو دکتر هایزن شرور می باشد . هایزن فردی است بسیار باهوش و نابغه ولی استعداد خود را در زمینه تبهکاری استفاده می کنند. دکتر هایزن بدجنس توانسته است با دسترسی به تمام اطلاعات شخصی مردم شهر دانویل این فایلها را بدست آورد و سعی در اخاذی از مردم شهر کند. دو مامور مخفی ما باید از حادثه بزرگ جلوگیری به عمل آورند و تلاش کنند تا با هوش خود جلوی این مرد را گرفته و اعمال شیطانگونه ی وی را بی اثر گذارند.
Invincible انیمهای است که بر اساس کمیک Skybound طراحی شده. داستان این انمیشن در خصوص نوجوانی است که پدرش به عنوان قدرتمندترین ابرقهرمان در سرتاسر کرهی زمین شناخته میشود...
چهار دوست در یک مجله با هم کار می کنند. اخیرا یکی از آنها که میلو نام دارد دچار مشکلاتی شده که باید فوراً خودش قضیه را حل و فصل کند تا قبل از اینکه دوستانش وارد عمل شوند.
داستان در زندان مخوف اسوالد در واحدی به نام شهر زمرد رخ میدهد. این واحد به جای تنبیه، بر اصلاح زندانیان تمرکز دارد. دو نوع قانون در زندان حاکم است: یکی برای بیرون و دیگری برای داخل. هر گروه از زندانیان با هم متحد هستند و با دشمنان خود دشمنی میکنند.
در سرویس سازمان اطلاعات بین المللی (ایسا) که یک دفتر جاسوسی بین المللیه، بحران های جهانی فرصتی هستش برای کارمندای رده بالای این شرکت تا به هر نحوی همدیگه رو بپیچونن و بهم خیانت کنن. وسط این همه بریز و بپاش یه جاسوس ماهر و شیک به اسم “استرلینگ آرچر” وجود داره…
در آیندهای که انسانها توسط روباتهای میکروسکوپی آزمایشنشده آلوده میشوند، مرد جوانی با توانایی کنترل رباتها به یک سازمان دولتی کمک میکند تا خلاقیتهای باطل این فناوری را کنترل کند.
برندا جانسون، معاون رئیس پلیس، بخش اولویت بندی قتل لس آنجلس را با سبکی غیرمتعارف اداره می کند. توانایی ذاتی او در خواندن مردم و گرفتن اعترافات به او و تیمش کمک می کند تا سخت ترین و حساس ترین پرونده های شهر را حل کنند.