در سال 2024، تولد جهش یافته ها بسیار کم شده و کسی به طور قطع دلیلش را نمیداند. کاشف به عمل می آید یک عملیات به ظاهر دولتی در حال تبدیل بچه های جهش یافته به ماشین های کُشتار است. حال لوگن (هیو جکمن) که توانایی شفا بخشی اش آهسته شده، باید یک دختر جهش یافته از نوع ولورین را آموزش دهد تا جلوی این عملیات را بگیرد...
وقتی یکی از راهبه ها شروع به رفتار وحشتناک با برادرش می کند ، یک دانش آموز در یک مدرسه کاتولیک دچار شک می شود. اما او نمی تواند به کسی بگوید ، زیرا چه کسی باور چنین کاری انجام دهد؟
یک کارآگاه دایره جنایی باید گروهی از تبهکاران که سعی دارند با پخش نوارهای ویدئویی از صحنه های قتل و جنایت، در رسانه محبوبیتی بدست آورند، را متوقف سازد...
دو بچه به نام های «جودی» (دانست) و «پیتر» (پیرس) بازی سحرآمیزی را در خانه ای متروکه پیدا می کنند و مشغول بازی می شوند. ناگهان «آلن» (ویلیامز)؛ مرد بالغی که وقتی دوازده ساله بوده این بازی را کرده و از آن موقع تا به حال در آن گیر کرده است، از داخل آن بیرون می آید. تنها امید رهایی «آلن» این است که بتواند بازی را تمام کند
زن ثروتمندی که زندگی بی نقصی با شوهر خوش تیپ و فرزندان فوق العاده اش دارد، ناگهان با اتهام هولناکی روبرو می شود. او به عنوان طراح اصلی یک قتل سه گانه وحشیانه معرفی شده و در مقابل چشمان فرزندانش دستگیر می شود. این زن بی گناه برای تبرئه خود و رهایی از مجازات اعدام، در یک مبارزه نفس گیر علیه ظلم و خیانت قرار می گیرد...
هاوارد هوگز شروع به ساختن موشکی استثنایی می کند. او با اختراع این موشک ما فوق تصور تبدیل به یک ابر قهرمان می شود. او برای پرواز دادن این موشک کارهای بسیاری انجام داده اما در عوض تلاشش به ثمر نشسته است...
این داستان درباره زن جوانی است که جسدش پیدا میشود. وقتی پلیس تحقیق میکند، شواهد به مردی اشاره میکند که زن با او در حال ترک یک مهمانی دیده شده بود. مرد در بازجویی ادعا میکند که مرگ زن اتفاقی و در نتیجه رابطه جنسی خشن بوده است. خانواده زن این موضوع را باور نمیکنند، بنابراین به دفتر دادستان فشار میآورند تا مرد را به جرم قتل محاکمه کنند، اما او وکیل خوبی دارد که نقش خود را (احتمالاً به خوبی) ایفا میکند.
برنیس "برنی" رودنبار، سارق سابق سانفرانسیسکو، زمانی که یک افسر پلیس فاسد به نام ری کرشمن از او باج خواهی می کند، زندگی جنایتکارانه خود را از سر می گیرد...
بوستن. دوستي قديمي به نام «ميکي ماريسي» (واردن) به وکيل دعاوي، «فرانک گالوين» (نيومن) که در کارش نزول بسيار داشته، پيشنهاد پذيرفتن يک پرونده ي تخلف پزشکي را مي دهد و او سخت درگير اين پرونده مي شود...
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...