داستان کارگاه مشهور ساخت یک خرس را روایت میکند، که داستانهایی از زمانی که ماکسین کلارک برای اولین بار این ایده را تصور کرد، مبارزات شرکت برای ماندن بر روی آب و شادی بیانتهایی که برای کودکان و بزرگسالان به ارمغان آورده است را در هم میآمیزد.
تام ادواردز پس از ناپدید شدن بهترین دوستش ، توسط یک کارآگاه مورد بازجویی قرار می گیرد. تام از رویارویی با حقیقت می ترسد و برای کنار آمدن با از دست دادن دوستش تلاش می کند ...
دو بدنساز اهل میامی ، "دنیل لوگو" و "پاول دویل" تصمیم می گیرند علیه رخدادهای به هم پیوسته ای شامل گروگان گیری و باج گیری به پا خیزند . اما نقشه های آن ها هنگامی که کارآگاهی خصوصی به نام "اد بواس" واردماجرا می شود ، طبق برنامه پیش نمی رود و ...
دو دوست به عنوان فروشنده خانه به خانه مقادیر عمده گوشت منجمد را تشکیل می دهند. آنها که در یک رکود گیر کرده اند، یاد می گیرند که اگر در این روز خاص گوشت گاو را جابه جا نکنند، گوشت مرده هستند...
سارا اعتقاد دارد فیلمسازی ساده است، تا زمانی که عموی فیلمنامهنویسش او را در میان هرجومرج هالیوود، با مدیران اجرایی عجیبوغریب، تهیهکنندگان و گانگستری که بودجه مالی مشکوک برای فیلم پیشنهاد میدهد، راهنمایی میکند.
جان وین گیسی (مارک هولتون) قاتل سریالی واقعی، موضوع این درام بیوگرافی است. اگرچه گیسی یک مرد خانواده و صاحب کسب و کار مورد احترام است و حتی به عنوان یک دلقک مردم محلی را سرگرم می کند، اما او یک سرگرمی مرگبار را پنهان می کند...
خلافکاری خرده پا به نام «فرانکلین هاچت» (تاکر) از یک گزارش گر تلوزیونی به نام «جیمزراسل» (شین) کمک می خواهد تا هم بی گناهی خود را به پلیس ثابت کند و هم از تهدیدات یک خلافکار (اسماعیل) در امان بماند…
«بیلی مدیسون» (آدام سندلر) پسر ۲۷ ساله ی تنبل و بی عرضه «برایان مدیسون» است، مرد ثروتمندی که هتل های زیادی را می گرداند. بیلی قرار است کسب و کار پدرش را به ارث ببرد، اما قبل از آن باید ۱۲ پایه درسی را از ابتدایی مجددا بخواند و ثابت کند که می تواند راه پدرش را ادامه دهد…
سر بچه ای به نام «کوین» (کالکین)، به دلیل شیطنت هایش، شب پیش از سفر خانواده اش برای تعطیلات کریسمس، تنبیه می شود تا در اتاق زیر شیروانی بخوابد، و او هم پیش از خواب آرزو می کند که تمام اعضای خانواده اش ناپدید شوند. صبح روز بعد، همه «کوین» را فراموش می کنند و به سفر می روند و وقتی متوجه نبود او می شوند که دیگر دیر شده است...
دورتر از جهان ما، سیاره ای قرار دارد که در نور دائمی روز غرق شده است. به زودی شب فرا می رسد و ویرانی عظیمی را به همراه خواهد داشت. در این تصویر دراماتیک از داستان کوتاه برنده جایزه اسحاق آسیموف، علم با خرافات مبارزه می کند.
«نيل پيج» (مارتين)، بازارياب پرکار، قصد دارد براي تعطيلات نزد خانواده اش در شيکاگو برود. او در راه رسيدن به فرودگاه در ترافيک گير مي کند و چمدانش را به اشتباه در يک تاکسي جا مي گذارد. هواپيما تأخير دارد. «نيل» در فرودگاه با مرد چاق و پر سر و صدايي به نام «دل گريفيث» (کندي) آشنا مي شود و به رغم ميل باطني خود با او هم راه مي شود.