"مارسی" دستیار سناتور "جان مک گلوری" است که با کمپین انتخاباتی خود مشکل دارد. او که به دنبال رای ایرلندیها است، "مارسی" را برای پیدا کردن قوم و خویش به جزیره می فرستد. او در میان یک مراسم سالانه وارد دهکده ای شده و مورد توجه دو مرد جوان قرار می گیرد و...
در یک عمل خیرخواهانه غیرمنتظره، جین هولمن، یک ولگرد به ظاهر آسیب دیده را برمیدارد و او را به خانه میبرد تا از او مراقبت کند، بیآنکه بداند او کیست، یا چه تأثیری بر زندگی او و خانوادهاش خواهد داشت.
گروهی از بچه های دردسرساز فوتبال را یاد گرفته و تبدیل به قهرمان می شوند.آنها خود را شناخته،دوستانی پیدا کرده و مشکلات شخصی و خانوادگی خود را حل می کنند...
راجر، پسری جوان، از خدا برای داشتن یک خانواده واقعی و پیروزی برای تیم بسکتبال مورد علاقهاش التماس میکند. در کمال تعجب، چند فرشته فرود می آیند و تصمیم می گیرند به او کمک کنند تا آرزوهای او را برآورده کند...
زمانی در زندگی فرا می رسد که مردم ، ناتوان به نظر می رسند و هر چه تلاش کنید، هیچ چیز درست نمی شود. چنین چیزی برای لری باروز که در زندگی گم شده بود اتفاق افتاد...
فیلم به تبعیض ها علیه سیاهان در جامعه آمریکا بویژه در جنگهای داخلی این کشور می پردازد. این جنگها بین ایالات شمالی، متحدین، و ایالات جنوبی رخ می دهد. مسئولین شهر بوستون در ماساچوست، از ایالات شمالی، که مخالف برده داری هستند هنگی از سیاهان را تشکیل می دهند و «رابرت شاو» (متیو برودریک)، فرزند یکی از متنفذین شهر را فرمانده این هنگ می کنند. شاو به آموزش این هنگ که اکثرا برده های فراری ایالات جنوبی هستند می پردازد اما گویا تبعیض های موجود اجازه رفتن به جنگ را نمی دهند و حتی کفش و لباس نیز به آنها نمی دهند. شاو با این تبعیضات مبارزه می کند و …
«پرستن تاکر» (جف بریجز)، جوان مبتکر و خیال پرداز، طرح تولید اتوموبیلی بدیع به نام «تورپیدو» را کامل کرده است و در یک انباری نزدیک خانه اش، مراحل ساخت نمونه ی اولیه را دنبال می کند…
گروهی از زندانیان نظامی آلمانی به عنوان گروه ۲۷ تانکهای جنایتکار در سال ۱۹۴۳ برای انجام یک ماموریت خودکشی پشت خطوط دشمن فرستاده میشوند تا یک قطار شوروی را که سوخت برای ارتش قرمز حمل میکند، نابود کنند...
در دهه 1930 مارجوری کینان رالینگ به پشت آب های فلوریدا نقل مکان می کند تا در آرامش نویسندگی کند. او احساس میکند از مردان مهربان، سردبیر و همسایههای گیج آزار خورده است ، اما ...
مردی کاملاً بی گناه، مایکل جردون، زمانی که دختری که بستهای مرموز را حمل میکند، با او سوار تاکسی میشود، وارد شبکهای از اسرار دولتی میشود. هنگامی که او بعداً به قتل می رسد، مایکل مظنون اصلی می شود و فرار می کند.
فصل سوم از مجموعه "قانون و نظم" مخاطبان را به عمق ذهن جنایتکارانش هدایت میکند و در عین حال رویکردهای روانشناختی نفسگیری که تیم پرونده اصلی از آنها برای حل جنایات خود استفاده میکند، دنبال مینماید.
داستان این سریال در واقع ادامه همان سریالی است که در دهه 90 میلادی بسیار محبوب بوده است و روایتگر یک خانواده از طبقه متوسط جامعه است که همگی شاغل هستند .