شش دوست صمیمی از دوران کالج، که اکنون در دهه ۴۰ زندگی خود هستند، برای آخر هفته بیست و پنجمین سالگرد فارغالتحصیلی خود دوباره به هم میپیوندند. همانطور که رازهایی فاش میشود، یکی از آنها همه را مجبور میکند تا زندگی خود را دوباره ارزیابی کنند.
تارا که اکنون در ایالت مونتانا ساکن شده و با کابوی بوون نامزد کرده، برای پیوند دادن زندگیهای خانوادگی خود تلاش میکند، اما به نظر میرسد ادغام این دو خانواده چالشی بزرگتر از آن چیزی باشد که تصور میکردند.
سه روز بعد از ترک کریستین، آنا کارش را در انتشارات مستقل سیاتل (SIP) به عنوان دستیار شخصی جک هاید شروع میکند. او احساس خوبی درباره جک ندارد. کریستین به او ایمیل میدهد تا او را به نمایشگاه گالری دوستش، خوزه رودریگز، در پورتلند ببرد. این دو باهم به نمایشگاه میروند و آشتی میکنند. کریستین عکسهای خوزه از آنا را میخرد؛ زیرا نمیخواهد افراد دیگر این عکسها را در خانهشان داشته باشند...
پس از بازنشته شدن در زندگی به عنوان یک یاقی بدنام، ناتانیل رید تصمیم میگیرد به همراه همسـر خود زندگی آرامی در تگـزاس داشته باشد. اما طولی نمی کشد که این زندگی آرام و بی دردسر به پایان می رسد و گذشته ی او به سراغش می آید. فردی برای انتقام از او انگیزه ی زیادی دارد …
داستان یک فرشته نگهبان که خود را به عنوان معلم زبان انگلیسی جا می زند و به یک زن جوان کمک می کند تا قبل از کریسمس راه خود را به سوی خوشبختی پیدا کند...
قسمت دوم از مجموعه فیلمهای خاطرات یک بچه دست و پا چلفتی. باز هم بر اساس کارهای گٍرگهافلی است که این بار به کلاس بالاتر رفته و با دوستان مثل خودش، هم مدرسه ای است. آنها یک پله جلوتر رفته و درگیریهای جدیدی با برادر بزرگتر گٍرگ و بچههای قلدر مدرسه خواهند داشت...
پس از نقصی عجیب که کنترل هواپیما را از دستان آنها خارج کرد؛خلبانی تازه کار به همراه چهار دوست نوجوانش خود را به همراه نیرویی عجیب در سقوطی مرگبار گرفتار می بینند...
بورک روانشناس و نویسنده ی کتاب هایی است که به مردم کمک می کند تا بر مشکلات و غم و اندوه های زندگی اشان غلبه کنند و در این کار خود نیز بسیار موفق و مشهور است. او در یکی از سفرهایش که برای انجام مراسم معرفی کتاب و جلسات روانشناسی است...
استاد ادبيات، «ديويد کپش» (کينگزلي) با اين که پا به سن گذاشته، اما هنوز تن به زندگي مشترک نداده است. تا اين که با يکي از شاگردان جوانش، دختري کوبايي – امريکايي به نام «کونسوئلا کاستيلو» (کروس) رابطه برقرار مي کند. حالا «ديويد» هم از صميمي شدن با «کونسوئلا» دوري مي کند و هم وسوسه ي حضور مداوم او را نمي تواند کنار بگذارد. اين رابطه اي است که «کپش» پيش از اين تجربه نکرده است.
داستان در مورد "بری آلن" است، کسی که بعد از انفجار در آزمایشگاه S.T.A.R و قرار گرفتن در معرض ذرات شتاب دهنده به کما میرود. چند ماه بعد از کما بیرون میآید و متوجه سرعت و قدرتی عجیب درون خود میشود که این امکان را به او میدهد تا در سنترال سیتی مثل یک فرشتهی نگهبان که قابل رویت نمیباشد، حرکت کند. در حال حاضر تنها دوستان بری می دانند که او تبدیل به سریعترین مرد زنده جهان شده است. اما او بزودی متوجه میشود که تنها کسی نیست که در هنگام انفجار، قدرت فرا انسانی به دست آورده و افراد دیگری هم هستند که این قدرت را به دست آورده اما در راه درستی از آن استفاده نمیکنند. بنابراین "بری آلن" با آزمایشگاه استار همکاری میکند و مامور میشود تا از مظلومان شهر در برابر حوادث دفاع کند...
داستان از یک حفاری در مصر شروع می شود و یک شیء که قابلیت انتقال اجسام در فواصل دور در فضا را دارد کشف می شود و انسان ها شروع به فرستادن تیم های مختلف برای جمع آوری اطلاعات و تکنولوژی های جدید می کنند ...
"ماورای باور: واقعیت یا داستان" نام یک مجموعه تلوزیونی می باشد که در ایران با نام "داستان های باورنکردنی" پخش شد . در این برنامه در هر قسمت چند داستان به روایت تصویر پخش میشود و مجری برنامه در انتها از بینندگان سوال میکند که آیا این داستان واقعی بوده یا توهمات یک کارگردان ؟