بر اساس داستان واقعی، گروهی از پسر بچه های اهل مونتری مکزیک که فوتبال آمریکایی بازی می کنند بعنوان اولین تیم غیر آمریکایی برنده ی جام کوچک جهانی می شوند...
دو برادر مک مانوس، کانر و مورفی که برای ۸ سال زندگی آرامی را با پدر در یک مزرعه دامداری در ایرلند می گذراندند، به تحریک عمویشان و به یاد کشیش مورد علاقه شان که توسط نیروهای اوباش کشته شد، برای انتقام قتل کشیش به بوستون باز می گردند و ...
برادران کاهیل با انکه در گذشته بسیار صمیمی بوده اند اما اکنون راه خود را از یکدیگر جدا کرده اند. سام که برادر کوچکتر است به ارتش پیوسته و تامی یک زندگی معمولی را با همسر و تنها دخترش می گذراند تا اینکه سام در یک عملیات دچار حادثه می شود و دچار مشکلات روحی می شود و برای درمان به آمریکا بر میگردد. تام برادر کوچکتر را به منزل خود می آورد اما سام که دچار مشکلات روحی زیادی است با تام و خانواده اش دچار مشکل می شود و مجموعه ای از خاطرات گذشته و اتفاقات آینده او را آزار می دهد و اکنون تام سعی می کند تا به هر شکلی به برادرش کمک کند تا سلامتی خود را باز بیابد...
جوئل ، صاحب یک کارخانه, سعی می کند با بی شمار مشکلات شخصی و شغلی ، مانند همسر بالقوه بی وفا و کارمندانی که می خواهند از او سوء استفاده کنند ، مقابله کند.
«رز» ( ایمی آدامز ) برای اینکه بتواند پسرش را به مدرسه خصوصی بفرستد، تصمیم می گیرد بهمراه خواهرش «نوراه» ( امیلی بلانت ) شغلی نا متعارف را آغاز می کند...
«کلیوس» با یک تبهکار چینی روبرو می شود که قلب تقریبا فناناپذیر او را دزدیده، و به جای آن یک قلب باتری ای در سینهاش قرار داده که مرتب باید شارژ الکتریکی شود تا او را زنده نگه دارد.
کنت بیانکی، یکی از دو قاتل و متجاوز زنجیرهای که در اواخر دهه 1970 منطقه لسآنجلس را به وحشت انداختند، در حال مصاحبه با روانپزشک سامانتا استون در ایستگاه پلیس است. سامانتا مجبور به یادآوری جنایات هولناک این قاتل میشود...
«هفت مامور FBI براي اين که تبديل به شکارچيان قاتلين سريالي شوند بايد آزموني سخت را پشت سر بگذارند. اگر در اين امتحان برنده شوند، ماموريت هاي مهم و خطير به آنها واگذار خواهد شد. مامور هريس که فردي غيرعادي است، مسئول آموزش گروه است. او گروه را به جزيره اي متروک برده و به حال خود رهايشان مي کند. مامورين به زودي در مي يابند که نتيجه اين امتحان ثابت خواهد کرد که يکي از خودشان قاتلي سريالي است. اما خيلي زود در جريان تحقيقات با کشته شدن يکي از اعضاي گروه متوجه مي شوند که اين يک امتحان نيست. يکي از افراد تيم واقعاً قاتل است...
«شان بيتمن» (وان دربيک)، دانشجوي کامدن کالج، يکي از معتبرترين مدارس خصوصي شرق امريکاست. «شان» از «لورن هايند» (سوسامن) دانشجويي مقيد به اصول اخلاقي و ظاهرا غير قابل دسترسي، خوشش آمده است؛ در حالي که «لورن» شيفته ي «ويکتور» (پارديو)، پسري خوش سيما و از خود متشکر شده است...
در سپتامبر ۱۹۷۱، گروهی از نو سربازان آمریکایی برای تمرینات نظامی به فورت پالک، تایگرلند می آیند، که منطقه ای شبیه مرداب های ویتنام است. این مکان آخرین توقفگاه آنان قبل از اعزام به ویتنام و شرکت در نبرد واقعی می باشد...
مهاجران مکزیکی در یک شهر مرزی کوچک تگزاس که توسط یک گروه شبه نظامی محلی مورد حمله قرار گرفته اند، گروهی از مزدوران را برای محافظت از خود استخدام می کنند...
جان لی (چو یان فت) که از طرف کسی قصد کشتن پلیسی را دارد، او را دنبال میکند و در نهایت پیدایش میکند، اما موقع کشتن او پشیمان میشود و متوجه میشود که آن پلیس را نباید به قتل برساند...
وقتی یک هواپیمای حمل و نقل زندانیان در مناطق دورافتاده آلاسکا سقوط میکند و دهها زندانی خشن را آزاد میکند، تنها کلانتر منطقه باید از شهری که قسم خورده است آن را امن نگه دارد، محافظت کند.
سریالی پیرامون کاراکتری به اسم Raymond Reddington که در سریال لقبش ”Red” هست خواهد بود . Red که یکی از مشهور ترین تبهکاران تحت تعقیب است ناگهان تصمیم میگیره خودش رو تسلیم پلیس کنه و کمک کنه هر کسی رو که باهاش تاحالا کار میکرده رو معرفی کنه ولی تنها شرطش اینه که با مامور FBI تازه وارد Liz Keen همکاری میکنه...