قاضی "ویلیام پریست" در فاش کردن هویت واقعی "لوسی لیک" دست داشته، خاطرات دوران جنگ داخلی خود را بازگو می کند، از اعدام یک پسر جوان جلوگیری کرده و با "یانکی هوراس" در انتخابات رقابت می کند ...
گروهی از سارقان بانک فراری به بیابان پناه می برند. آنها که از بی آبی در حال مرگ هستند به شهری خالی از سکنه پناه برده و متوجه می شوند معدن کاوی پیر به همراه نوه اش در آنجا زندگی می کنند و...
“کوئرت اونز”، مردی خطرناک با پرستاری “پنلوپه وورث” از مرگ نجات می یابد. او در نهایت با انتخاب دنیایی که در آن زندگی می کند و دنیای “پنلوپه” گرفتار می شود…
در سال 1871،قماربازی حرفه ای به نام "جان دولین" با معشوق خود "ساندرا پولی"،دختر "مارکو پولی" مهاجری که خود را به یکی از بزرگان صنعت راه آهن تبدیل کرده فرار می کند."سندی" که می داند راه آهن تا داکوتا گسترش خواهد یافت،تصمیم می گیرد از بیست هزار دلار خود استفاده کرده و پس از خرید زمین آنها را برای ساخت ریل با سود بیشتری به فروش برساند اما...
داستان در آغاز قرن، ادی جانسون، کلاهبردار ساده و روان، راه خود را به شغلی در مکان شبانه جزیره کونی جو روکو، دوست و رقیب جو روکو، باز میکند. ادی با ستاره جذاب باشگاه (و علاقه عشق جو)، کیت فارلی، یک خواننده بی پروا که تمایل زیادی به لباس های پر زرق و برق دارد، ملاقات می کند. ادی و کیت در حالی که سعی می کند تصویر او را ملایم تر کند با هم بحث می کنند. در نهایت، کیت تبدیل به توس می شود
ايالت نوادا ، سال 1885 . گروهى متشكل از 28 شهروندن « محترم » شهرى كوچك به سركردگى يك افسر سابق ساديست و زنى سنگدل ، سه مرد بىگناه ( كويين ، فورد و اندروز ) را به اتهام قتل و سرقت اسب ، به دار مىآويزند اما پس از مرگ بىگناهى آنان آشكار مىشود...
« کول هاردین » ( کوپر ) به ناحق به اتهام اسب دزدى دستگیر مىشود. « روى بین » ( برنان ) قاضى شهر که به سختگیرى و خشونت شهرت دارد ، در دادگاهى « ضربتى » او را به مرگ محکوم مىکند. اما « کول » از علاقهى قاضى به نمایشگرى مشهور به نام « لیلى لنگترى » ( باند ) استفاده مىکند و مىگریزد.
"فرانک راس" باوجود بی گناهی متهم شناخته شده و به زندان فرستاده می شود. در حالیکه دوستانش در روزنامه تلاش می کنند قاتل واقعی را پیدا کنند، او در زندان زندگی سختی را گذرانده و خوشبینی اش تبدیل به بدبینی می شود و...
« آقاى ديدز » ( كوپر ) ، مرد سادهاى اهل شهرى كوچك ، ميليونها دلار به ارث مىبرد و تصميم مىگيرد پولش را به نيازمندان ببخشد. وقتى به نيويورك مىرود ، عده اى انگل گردش را مىگيرند ، و زنى روزنامهنگار ( آرتور ) دربارهى او گزارشهايى مسخره چاپ مىكند...