ایرنه می بایست 2 هفته کار به صورت خدمات اجتماعی در منزل شخصی سالخورده و بازنشسته را به عنوان تنبیه تحمل کند. او اشتیاق زیادی برای تبدیل شدن به یک چیرلیدر عالی را دارد اما چاق بودن او رسیدن به این هدف را سخت کرده است. ایرنه به صورت مخفیانه در یک برنامه تلویزیونی رقـص ثبت نام می کند تا نشان دهد برای “عالی بودن” حتما لازم نیست از لحاظ جسمی و فیزیکی نیز عالی باشد تا موفق شود …
هالیوود سال 1958 ، ملکه زیبایی و مؤمن "مارلا مابری"، تحت قرارداد با "هوارد هیوز" به لوس آنجلس می آید و در فرودگاه راننده اش "فرانک فوربس"ملاقات می کند که با عشق دوران کلاس هفتم اش ازدواج کرده و انسانی بسیار معتقد است ،حال جاذبه بین این دو اعتقادات مذهبیشان را مورده آزمایش قرار می دهد و ...
بعد از دست و پنجه گرم کردن با مشکلات زندگی دختر نوجوانشان حالا تولا و یان با مشکلی بزرگتر مواجه شدند اینبار به یک عروسی یونانی دیکه البته بزرگتر و چاقتر از سری قبل برخوردند …
در پی یک تراژدی خانوادگی، یک نویسنده مشتاق که بین عشق دوران کودکی اش و وسوسه یک خارجی مرموز گیر افتاده است، تلاش می کند تا از ارواح گذشته اش فرار کند، اینچنین راه خود را به یک خانه که نفس میکشد، خونریزی میکند و به یاد می آورد، کج می کند...
هشت غریبه در اتاقهایی مکعبی شکل از خواب بیدار می شوند بعد از مدتی در می یابند که خروجی هر مکعب به یک اتاق جدید است که خطرات زیادی آنها را در آنجا تهدید می کند ...
"لوئیزا فاستر" یک چک چند میلیون دلاری برای اداره مالیات آمریکا ارسال می کند. به همین دلیل آنها تصور می کنند که او دیوانه است و او را به یک آسایشگاه روانی ارسال می کنند...
«فرایدی» و «استریبک» دو مامور پلیس هستن که معمولا پرونده هایی عجیب و غریب به آن ها سپرده می شود، مانند سرقت یک قایق، یا دزدیده شدن یک مار ۳۰ فوتی و یک شیر از باغ وحش...
زمانی که انقلابیون کلمبیایی یک مهندس آمریکایی را می ربایند، برادر و دوستانش که با انفعال رسمی مواجه می شوند، یک مزدور را استخدام می کنند و خودشان عملیات نجات را انجام می دهند...
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...