«آنی» (اسکارلت جوهانسون) که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده، کارش را بعنوان پرستار بچه یک خانواده نیو یورکی پولدار شروع می کند. در حالی که پدر بچه مدام مشغول کارش است و مادر هم وقتش پر است و هیچ کدامشان دوست ندارند با پسر کوچکشان باشند. آخرین پرستار بچه به خاطر گذراندن وقتش در قرارهای عاشقانه اخراج شده و همین مساله باعث دردسر آنی میشود، زیرا مرد جذابی که در همسایگی آنهاست، سعی دارد با او ارتباط برقرار کند.
«کریستوفر» بعد از چندین سال در کما، حاصل از یک تصادف بیدار می شود. او حالا یک قدرت ماورایی به دست آورده است.چیزی که در ابتدا به نظر می رسد یک نعمت باشد در نهایت به یک نفرین تبدیل می شود...
جونا هکس همراه خانواده ی خود در مزرعه ی خودش زندگی خوبی دارد. اما این خوشبختی تا زمانی ادامه پیدا می کند که کوئنتین ترانبل برای مسیر راه آهن قصد گرفتن زمین جونا رو دارد. وی به او پاسخ منفی می دهد که همین باعث عصبانیت کوئنتین می شود که در این بین خانواده ی جونا توسط کوئنیتین به قتل میرسند و اینجاست که عطش انتقام شعله ور می شود…
چند دوست صميمي به نام هاي لنا ، كارمن ،بريجيت و تيبي كه همه آنها تجربه هاي متفاوتي را در سال اول دانشگاه پشت سر گذاشتند ، دوباره در يك شهر ساحلي يونان دور هم جمع مي شوند تا ...
در یک شهر کوچک یک سری قتل های زنجیره ای رخ داده است که قاتل طوری صحنه سازی کرده که گویا چیز دیگری مثل شیاطین در این قتل ها دست داشته اند پلیس هم با سردرگمی به دنبال قاتل میگردد که...
شیکاگو. شبی در یک مهمانی، مردی از طبقه ی کارگر به نام «تام» به شوخی از خواهر زنش، «لیزا» می خواهد که او را هیپنوتیسم کند. «تام» خیلی زود برآشفته از خواب مصنوعی می پرد و از همان شب، و روزهای بعد، در خواب و بیداری، تصاویر تکه تکه و مبهمی که گه گاه جلوی چشمش جرقه می زنند، راحتش نمی گذارند…
4 دوست آمریکایی برای گزراندن تعطیلات به مکزیک می روند، که در آنجا با یک توریست آلمانی آشنا می شوند و این توریست آلمانی آنها را متقاعد می سازد تا برای پیدا کردن برادر گمشده اش به او کمک کنند. که برادرش آخرین بار همراه با دوست دخترش نزدیک خرابه های مرموزی دیده شده است.....
سال 1915. گروهى دانشآموز در يكى از شهرهاى آلمان بر اثر تبليغات معلمشان داوطلب پيوستن به ارتش مىشوند. شخصيت اصلى ميان آنان پسرى حساس و زيرك به نام « پاول » ( ارز ) است، كه تمام همكلاسىهايش يكى پس از ديگرى در جبهه از بين مىروند.
سرهنگ «جان هنري پاترسن» (کيلمر) براي احداث خط آهن به آفريقا مي رود. با پيدا شدن يک شير آدم خوار، کار به مشکل بر مي خورد، اما «پاترسن» تله اي براي شير مي گذارد و او را مي کشد. دو ماه بعد روند ساختن پل به خوبي پيش مي رود. اما سر و کله ي دو شير درنده ي ديگر که بسيار خطرناک هستند، پيدا مي شود. بوميان معتقدند که اين دو شير روح دو هيولا هستند......
در شهر مسکو، در کنار آدم های معمولی دسته ای بنام «دیگران» زندگی می کنند که دارای قدرت های ماورای طبیعی هستند. آن ها به دو گروه نیروهای تاریکی و نیروهای روشنایی تقسیم شده اند و سال هاست که به قرارداد صلح میان دو طرف پایبند بوده اند…
مونتانا، سال ۱۹۱۰، «نورمن» (شفر) و «پل» (پیت)، پسران نوجوان خانم و آقای «مکلین» (بلتین و اسکریت) بر طبق اصول و قوانین کلیسای پرسبیتری بزرگ شدهاند. آنان ضمناً یاد گرفتهاند که عاشقانه، ماهیگیری با قلاب را دوست داشته باشند و در رودخانهٔ محلی، ماهی بگیرند. سالها بعد نورمن، برادر بزرگتر جنگلداری میخواند و پل، نجات غریق میشود. با گذشت زمان بین دو برادر فاصله میافتد ولی عشق به ماهیگیری هر از گاه آنان را به هم میرساند...
«اولیور تیت» پانزده ساله تنها دو هدف دارد: تا تولد بعدیش دیگر باکره نباشد. و شعله عشق بین مادرش و معشوقه قبلیاش که دوباره در زندگیاش سر و کلهاش پیدا شده را خاموش کند.
این فیلم داستان یک “کلوپ شبانه” را روایت می کند که به دلیل نبود مشتری برای این کلوپ در حال ورشکستگی است و رئیس این کلوپ درصدد است برای رفع این مشکل، بزرگترین خواننده راک را به استخدام خود درآورد تا از این طریق بتواند افراد زیادی را به این کلوپ بکشاند اما...
داستان در مورد دو خواهر، پدرشان، و نامادری آن ها است. این دو خواهر که هر کدام راه خود را در زندگی می روند، «رز» (کالت) و «مگی» (دیاز) نام دارند. خواهر بزرگتر، رز، یک وکیل است که به تنهایی زندگی می کند و یک کمد پر از کفش دارد. خواهر کوچکتر، مگی، دختری جذاب، بی مسئولیت، و خودخواه است...
دو دوست توسط مردم شهری کوچک بعنوان کلانتر استخدام می شوند، تا با یک گله دار ثروتمند که آرامش مردم را بهم زده، مقابله کنند. اما کار آنها با رسیدن یک بیوه زن، پیچیده تر میشود.
داستان فیلم بر اساس شخصیت واقعی ملوین تولسون ، استاد دانشگاه تگزاس در سال ۱۹۳۵ ، ساخته شده است که در آن زمان اولین تیم مناظره دانشجویی با دانشگاه هاروارد را راه اندازی می کند .بهمراه دنزل واشنگتن ، فارست ویتاکر و کیمبرلی الیس از دیگر بازیگران فیلم می باشند .
خانواده «کرید» به تازگی به یک خانه جدید در حاشیه شهر نقل مکان کرده اند. همه چیز بی نظیر و خانه بی نقص به نظر می رسد. تنها مشکل وجود یک قبرستان قدیمی در جنگل پشت خانه است...
به دستور رئیس جمهور آمریکا، سازمان جاسوسی CIA مامور طراحی رمزی می شود که غیر قابل کشف باشد و از پروژه امنیتی سامانه مشخصات جاسوسان آمریکا در جهان محافظت کند. رمزی با عنوان مرکوری نوشته می شود و متخصصان CIA برای اطمینان از کشف نشدن این رمز با ثبت شرکت جعلی مرکز معما مسابقه کشوری برای کشف رمز به راه می اندازد . تماس سیمون لینچ کاشف رمز مرکوری و دانش آموز مبتلا به بیماری اوتیسم با مرکز معما به لو رفتن نشانی محل زندگی او و مرگ خانواده اش منجر می شود اما خود او جان سالم به در برده و…
گروهبان هووی به دهکده ای در اسکاتلند سفر می کند تا در مورد ناپدید شدن دختری جوان تحقیق کند.او متوجه می شود مردم محلی بسیار عجیب رفتار می کنند به همین دلیل او مصمم می شود وارد مرکز ماجرا شود و...
این فیلم در مورد مردی است که توسط نامهای مشکوک به منطقهای به اسم “سامرزایل” کشیده میشود. در آن نامه همسر سابق ادوارد از او خواسته است که به سامرزایل بیاید تا دختر گمشدهاش را در نقش یک پلیس بیابد. اهالی سامرزایل به صورت کاملاً مرموز با او رفتار میکنند. ادوارد بعد از اینکه می فهمد پدر دختر گمشده –روان وودوارد- است جدی تر به جمع کردن مدرک میپردازد و…
«دالیا ویلیامز» (کانلی) که از شوهرش (اسکات) جدا شده، آپارتمان قدیمی کوچکی در روزولت آیلند نیویورک برای خود و دخترش، «سسی» (گید) پیدا می کند، بی خبر از این که آپارتمان در تسخیر روح ساکن قبلی است…
مخترعي (وان دايک) يک ماشين مسابقه را تعمير مي کند و به آن قدرت هاي جادويي مي بخشد. سپس به بچه هاي صاحب ماشين کمک مي کند تا شورش موفقي را عليه ملکه ي سرزميني که از بچه ها نفرت دارد به راه بيندازند.
واشينگتن. «چنس» (سلرز)، مرد ميان سال بي سواد و نادان، مدتهاست که عنوان باغبان در خانه ي ارباب پيرش زندگي مي کند و تنها از طريق تلويزيون با دنياي خارج ارتباط دارد. پس از مرگ پيرمرد، او مجبور به ترک خانه مي شود و خيلي زود به خانه ي سياستمدار ثروتمندي به نام «بنجامين راند» (داگلاس) راه پيدا مي کند...
یک استاد دانشگاه انگلیسی سعی دارد مشکلاتش را با همسر خود که قصد ترک کردن او را دارد، حل کند و در عین حال مشغله های بسیار دیگری نیز در زندگی او بوجود آمده است...
سال 1984. در شهر «ايراستريپ يک» که قبلا لندن بوده و اکنون پايتخت يکي از سه ابر قدرت جهان يعني «اوشينا»ست، «وينستن اسميت» (هرت) پس از شکنجه هاي شديد جسماني و رواني سرانجام مي آموزد که تنها به «برادر بزرگ» عشق بورزد...
اسپارتا، ميسي سيپي. در شبي گرم، »سام وود« (اوتس)، پليس گشتي، جنازه ي کارخانه داري اهل شمال را مي يابد و سپس در ايستگاه قطار به مرد سياه پوستي مظنون مي شود و او را دستگير مي کند. خيلي زود معلوم مي شود که مرد، »ورجيل تيبز« (پواتيه) خود پليس جنايي و از اهالي فيلادلفيا است. اما »بيل گيلسپي« (استايگر) رئيس پليس جديد شهر مايل نيست که »تيبز« در اين ماجرا دخالت بکند.
«جوزي ويلز» (ايست وود)، مزرعه دار اهل ميزوري، براي گرفتن انتقام از بين رفتن خانه و خانواده اش به دست سربازان شمالي طي جنگ هاي داخلي امريکا، به نيروهاي جنوبي ملحق مي شود و پس از سال ها نبرد حاضر نمي شود به «تريل» (مکيني)، مردي که مسبب نابودي خانواده اش شده بود، تسليم شود...
«املين» (جوزفسن)، دخترکي يتيم و «ريچارد» (کوئن)، کوچک ترين مسافران يک کشتي بادباني عازم سن فرانسيسکو هستند. کشتي آتش مي گيرد و بچه ها همراه آشپزکشتي، «پدي» (مکرن)، با قايق نجات خود را به جزيره اي ناشناخته مي رسانند.
پسر بچه اي که در يک مدرسه ي مذهبي محل نگه داري کودکان بي سرپرست زندگي مي کند، با مطالعه ي ماجراهاي «سايمن جادوگر»، نام «سايمن تمپلار» را براي خود بر مي گزيند. سال ها بعد، «تمپلار» (کيلمر)، ملقب به «سينت»، يک سارق حرفه اي اطلاعات محرمانه است....
داستان فیلم درباره کارآگاه معروف شرلوک هولمز و همکارش دکتر واتسون است. آنها به واشنگتن دی سی سفر می کنند تا از افتادن یک سند محرمانه به دست دشمن جلوگیری کننند.
داستان فیلم درباره کارآگاه معروف شرلوک هولمز و همکارش دکتر واتسون است. در خلال جنگ جهانی دوم، یک سری قتل در آسایشگاهی که دکتر واتسون داوطلبانه در آن خدمت میکند رخ می دهد. او هولمز را به کمک فرا می خواند و کارآگاه معروف شروع به حل معمای قتل ها می کند.
داستان فیلم در سال ۱۹۴۷ میلادی می گذرد و کارآگاه هلمز بازنشسته به روستای ساسکس رفته است و در آنجا خود به پرورش زنبور مشغول است و تنها اطرافیان او خدمتکار و پسر خدمتکار هستند. اما او همچنان درگیر یک پرونده حل نشده ۵۰ ساله است…
ماجرای فیلم از تولد موسی و به آب انداختنش توسط خواهر و مادر او آغاز شده و با گذر از تقریباً تمامی وقایع مهم زندگی این پیامبر خدا به عبور دادن قوم یهود از رود اردن توسط موسی و خداحافظیش از خانواده و عروجش به ملکوت اعلی می انجامد…
سال 1961، اوج جنگ سرد سیستم خنک کننده ی نخستین زیر دریایی اتمی اتحاد جماهیر شوروی دچار نشتی شده که باعث انفجاری فجیع خواهد شد. در این صورت حمله ی اتمی رقیب و آغاز جنگ جهانی سوم اجتناب ناپذیر خواهد بود …...
انگلستان، اندکي پس از پايان جنگ جهاني دوم. يک ديپلمات سابق امريکايي به نام «لوييس» (ريو)، عمارت بزرگ «لرد دارلينگتن» فقيد را مي خرد که آقاي «استيونز» (هاپکينز) پير، سرپيشخدمت آن است. او به «استيونز» مرخصي مي دهد تا به ديدن «خانم کنتن» (تامپسن)، مستخدمه ي قديمي اين عمارت برود و از او بخواهد سر کار قبلي خود برگردد...
جان رابى » دزد حرفه اى سابقه دار امریکایى ، پس از خدمت قهرمانانه در نهضت مقاومت فرانسه ، دوران بازنشستگی اش را در « کوت دازور » می گذراند و به « گربه » مشهور شهرت دارد.
دختری ۱۹ ساله که به همراه مادر خواننده اش در نیویورک زندگی میکند، قصد دارد تا پدر گمشده اش را که روزگاری در لندن زندگی میکرده پیدا کند. او به محض ورود به لندن متوجه تفاوت دو نوع زندگی در لندن و نیویورک میشود و این تفاوت باعث میشود تا او نتواند به هر آنچه که میخواهد دست یابد ……
در یکی شهر های کوچک تگزاس، مردی بنام برنی با یک زن بیوه ثروتمند آشنا شده، و بعد از کشتن آن زن برای بدست آوردن ثروتش، دست به هر کاری میزند تا مردم شهر باور کنند که زن هنوز زنده است…
«پیتر بومن» ( مورس )، مهندس امریکایی را چریک های کشور بی ثبات تکالا – در امریکای لاتین – می ربایند. «تری تورن» ( کرو ) متخصص امور آدم ربایی و گروگان گیری به خاطر علاقه ای که به «آلیس» ( رایان )، همسر «پیتر»، پیدا کرده، میانجی آزاد کردن «پیتر» می شود…
« پل بیگلر » ( استوارت )، وکیل مدافع « ستون فردریک مانیون » ( گازارا ) مى شود که ظاهرا یک کافه دار محلى را به انتقام این که همسرش، « لورا » ( رمیک ) را مورد هتک حرمت قرار داده، کشته است.….