بعد از بدنیا آمدن «رنزمه» دختر «بلا» و «ادوارد»، خانواده کالن تصمیم می گیرند دیگر خانواده های خون آشام را با خود متحد کنند تا بتوانند در مقابل خطری که از جانب ولتری آن ها را تهدید می کند، مقاومت کنند...
«سلن» یک جنگجوی خون آشام زیباست که در نبرد دیرینه بین خون آشام ها و گرگینه ها شرکت دارد. با اینکه او طرف خون آشام هاست، اما عاشق یک گرگینه بنام «مایکل» می شود...
«ویکتور» کشته شده است و «سلن» که تخصص اش کشتن گرگینه هاست و کینه عمیقی از آنها به دل دارد، بهمراه «مایکل» که یک موجود چند نژادی است در فرار از دست خون آشامان هستند. از سوی دیگر تنها فرمانروای خون آشام ها، «مارکوس»، که اکنون از خواب برخواسته و تبدیل به یک هیولای قدرتمند شده و ...
ظهور لیکانها، حکایت از داستانی در قرون وسطی دارد که در آن دو دسته اشرافی خون آشامان و لیکانها با یکدیگر درگیر می شوند، یک مرد جوان از لیکانها بنام «لوشن» (شین) در مقابل رهبر قدرتمند خون آشامان به نام «ویکتور» (نایی) بپا می خیزد و او در این راه از عشق پنهانیش «سونجا» (میترا) که یکی از خون آشامان است یاری می طلبد اما...
زمانی که انسان ها به وجود خون آشام ها و لیکان ها پی می برند، نبردی را برای از بین بردن آنان آغاز می کنند. «سلن» جنگجوی خون آشام، هم نوعانش را در جنگ علیه انسان ها رهبری میکند...
چون مادر «بلید» در زمان بارداري توسط يک خون آشام زخمي شده، بلید که يک نيمه انسان - نيمه خون آشام است، داراي تمام خصوصيات خوب خون آشامان بهمراه بهترين مهارتهاي انساني مي باشد. بلید به شکار خون آشامان می پردازد تا انتقام مادرش را بگيرد. خون آشامان که تصميم دارند بزودي به تمام سازمانهاي مهم انسانها نفوذ کنند، به بلید نياز دارند زيرا او داراي خون ويژه اي است...
تحول عجيبي در نسل خون آشامان رخ داده است: ریپر خون آشامي که داراي داراي خاصيت خون آشامي سيري ناپذير است و بر خلاف خون آشامان با گلوله از بين نمي رود. طعمه هاي ریپر هم انسانها و هم خون آشامان هستند و قربانيهاي او خودشان بصورت ریپر در مي آيند. جمعيت آنها به سرعت افزایش مي يابد، اين امر موجوديت خون آشامان را تهديد مي کند زيرا بزودي انسان کافي براي تامين خون مورد نياز آنها وجود نخواهد داشت. بلید و يک دانشمند اسلحه سازي با نام اسکاد بطور عجيبي توسط شوراي خون آشامان فراخواني مي شوند...
کری دختر نوجوانی هست که علی رغم میل مادرش که فردی به شدت مذهبی است، قصد دارد به جشن رقصی که تامی روس ترتیب داده برود. اما رفتن او به این مجلس و دوری از مادرش، باعث میشود تا وی به توانایی حرکت اجسام به وسیله ذهنش پی ببرد که…
فرانسه، قرن هجدهم. شاهزاده ي خودخواهي تقاضاي کمک پيرزني را که در واقع جادوگر است رد مي کند و با طلسم او به هيولايي بد هيبت تبديل مي شود. سرانجام دختري به نام «بل»، با عشق خود طلسم را مي شکند و شاهزاده قامت انساني اش را باز مي يابد...
یک زن جادوگر یک شاهزادهٔ جوان را نفرین و او را تبدیل به یک دیو زشت میکند و به وی یک آینهٔ جادویی که او را از حوادث مطلع میکند و یک گل رز میدهد که تا بیستویکمین سال تولدش شکوفه میدهد...
«اندي» (رابينز)، بانکدار محترم و پولدار ايالت نيوانگلند، به اتهام قتل همسرش و فاسق او به حبس ابد در زندان ايالتي شوشنک محکوم مي شود و اندکي بعد با «رد» (فريمن)، زنداني سياه پوست، دوست مي شود. پس از هجده سال، «اندي» ردي از قاتل اصلي پيدا مي کند و تصمیم می گیرد برای آزادی تلاش کند...
يک مامور امنيتی به اسم ديويد دان زمانيکه با قطار در حال بازگشت از محل کار به منزلش است، ناگهان قطار از خط خارج شده و دچار تصادم شديدی می شود. اما از بين صد و سی و دو نفر مسافر قطار تنها ديويد است که بطور معجزه آسایی بدون اينکه حتی يک زخم کوچک بر روی بدنش بوجود آمده باشد زنده می ماند. مدتی بعد يک کلکسيونر کتابهای کاميک به اسم اليجا پرايس که بخاطر استخوانهای شکننده ای که دارد به آقای شيشه ای معروف شده با او تماس می گيرد و فرضيه باور نکردنی ای را با ديويد مطرح می کند: او معتقد است که ديويد يک ابرقهرمان است که بدنش هيچ صدمه ای نمی بيند.
کوین (جیمز مکآووی) مردی است که از اختلال هویت رنج میبرد و ۲۳ شخصیت متفاوت دارد. او سه نوجوان را میدزد اما هنگامی که این سه نفر سعی بر فرار دارند با تمام این ۲۳ شخصیت کوین مواجه میشوند و …
یک نوجوان ۱۶ ساله به نام ژاکوب پورتمن (ایسا باترفیلد) که یک پناه گاه سری در یک جزیره کشف میکند که در آنجا، کودکان غیرعادی که دارای توانایی های خاصی هستند توسط یک زن (اوا گرین) نگهداری می شوند. ژاکوب قصد دارد با کودکان و افراد ساکن در این جزیره آشنا شود ولی متوجه می شود که اتفاقاتی درحال وقوع است که ممکن است برای آنها خطرناک باشد …
یک سازمان مخفی دولتی تصمیم می گیرد چند زندانی بسیار خطرناک را برای انجام ماموریتی فرا بخواند. این افراد در صورت انجام موفقیت آمیز ماموریت با پاداش خوبی مواجه خواهند شد اما…
فیلم داستان زنی به نام دایانا (گل گدوت) را روایت میکند که شاهزاده آمازون می باشد و در یک پناهگاه سری، برای تبدیل شدن به یک جنگجوی شکست ناپذیر آموزش دیده است. پس از آنکه یک خلبان آمریکایی هواپیمایش سقوط میکند و در جزیره آنها پیدا می شود، دایانا را از وقوع یک جنگ جهانی مطلع میکند...
به دنبال ورود تصادفی یک خلبان آمریکایی بنام «استیو تروور» به جزیره تمیسیرا، «آرس» خدای جنگ موفق به گریختن از زندان می شود. اکنون پرنسس «دایانا» وظیفه دارد که آرس را مجددا دستگیر کند، و همینطور خلبان را به سرزمین خودش بازگرداند. استیو تصمیم می گیرد به دایانا در شکست دادن آرس کمک کند و …
سه روز بعد از ترک کریستین، آنا کارش را در انتشارات مستقل سیاتل (SIP) به عنوان دستیار شخصی جک هاید شروع میکند. او احساس خوبی درباره جک ندارد. کریستین به او ایمیل میدهد تا او را به نمایشگاه گالری دوستش، خوزه رودریگز، در پورتلند ببرد. این دو باهم به نمایشگاه میروند و آشتی میکنند. کریستین عکسهای خوزه از آنا را میخرد؛ زیرا نمیخواهد افراد دیگر این عکسها را در خانهشان داشته باشند...
داستان «عطش مبارزه » در آینده رخ می دهد. در این زمان حکومتی ستمگر به نام کاپیتول، همه ساله از میان ۱۲ منطقه ای که بر آنها حکمرانی می کند، از هر منطقه پسر و دختری را بر می گزیند تا در یک رقابت خشن با رقبای شان از منطقه های دیگر مبارزه کنند، در حالی که کل مراحل مبارزه از تلوزیون برای مردم پخش شده و در نهایت کسی برنده می شود که تنها فرد زنده مانده در این رقابت باشد. «کتنیس اوردین» داوطلب میشود تا به جای خواهر کوچکترش که از منطقه آنها برگزیده شده، به مبارزه برود...
Katniss Everdeen و Peeta Mellark بعد از پیروزی در 74 امین مسابقات بازی های گرسنگی هدف Capitol قرار می گیرند و همین موضوع باعث جرقه های شورش در مناطق Panem می شود…
کتنیس دو بار از «بازیهای مرگبار» جان سالم به در برده اما همچنان در امان نیست. «کنگره» عصبانی و به دنبال انتقام است، آنها فکر میکنند کتنیس باید تاوان ناآرامیها را بپردازد و از آن بدتر، رئیس اسنو به صراحت گفته که هیچکس در امان نیست، نه خانواده کاتنیس، نه دوستانش و نه مردم «منطقه 12» …
پس از اینکه حافظه توماس پاک می شود، وی خود را به عنوان یکی از اعضای گروهی می بیند که در مارپیچی گرفتار شده اند و باید به کمک دیگر اعضا راه فرار خود از وضعیت کنونی را هموار کنند اما...
فدراسیون تجاری، رفت وآمد به سیاره صلح جو نابو را به منظور حل یک کشمکش تجاری کهکشانی مسدود کردهاست. صدراعظم والوروم، رئیس مجلس سنای جمهوری کهکشانی به طور محرمانه دو شوالیه جدای به نامهای کوایگان جین و شاگرد او اوبیوان کنوبی را برای دیدار با فدراسیون تجاری و حل بحران به آنجا میفرستد، غافل از اینکه فدراسیون تجاری با یک لرد سیت مرموز، دارت سیدیوس همپیمان گشته که به آنها دستور داده است تا با ارتش عظیم درویدهایشان به نابو حمله کرده و دو شوالیه جدای را به قتل برسانند...
۱۰ سال بعد از تلاش برای نجات نابو، کهکشان در آستانه جنگ داخلی قرار می گیرد. تحت رهبری «جدای» خائن، هزاران سیستم خورشیدی تهدید به جدا شدن از جمهوری کهکشانی می شوند. شاگرد هوشیار و لجوج «جدای» که یک شوالیه دلیر است به همراه ملکه به قلب این کشمکش کشیده می شوند و جنگ آغاز می شود...
سه سال از آغاز جنگ کلونها گذشته است و شوالی های «جدای»، «ابی وان کنوبی» و «آناکین اسکای واکر» بسختی جنگیده اند. «آنا کین» (کریستین) که به طور پنهانی با «سناتور پادمه» (ناتالی پورتمن) ازدواج کرده، از ترس از دست دادن او و تحت فشار «صدراعظم پالپاتاین» (مک دیر مید) و دوستی کنوبی (ایوان مک گریگور) تصمیم می گیرد به نیروی تاریکی بپیوندد...
داستان این فیلم که مدت کوتاهی قبل از رویدادهای «امیدی تازه» (A New Hope) رخ داده، متمرکز بر گروهی از جاسوسهای شورشی است که نقشه میکشند تا «ستاره مرگ»، سلاح جدید امپراتوری کهکشانی را پیدا کرده و بدزدند...
یک مامور اف بی آی و یک کاراگاه پلیس بین الملل رد یک تیم شعبده باز را می گیرند. تیمی که در یکی از اجراهایشان به یک بانک دستبرد می زنند و پول این سرقت را بین تماشاچیان پخش می کنند و ...
چهار شعبده باز خیابانی که به چهار سوارکار معروفند ، پس از اتفاقاتی که در قسمت اول پشت سر گذاشتند ، این بار توسط یک نابغه ی دنیای تکنولوژی استخدام می شوند تا غیر ممکن ترین سرقتشان را انجام دهند. اما…
دختری جوان بنام « آنا » با « کریستوف » همراه می شود تا به جستجوی خواهرش « السا » که ملکه آدرلان است بپردازد اما در اثر یک اشتباه، سرزمین وی وارد یک زمستان ابدی می شود...
یک انیمیشن کوتاه که به مناسبت کریسمس 2018 پخش خواهد شد. اما داستان از آن قرار است که فصل تعطیلات در قلمرو پادشاهی آرندل بزودی آغاز می شود. السا به آنا اشاره می کند که از زمان مرگ والدینشان، تاکنون سنت تعطیلات به خصوصی در میان مردم وجود نداشته است. آنها امیدوارند با سفری که اولاف قرار است انجام بدهد، بتواند یک سنت مناسب برای جشن بزرگ کریسمس برای این دو خواهر زیبا بیابد؛ البته قبل از اینکه روز موعود فرا برسد
سگی بنام «بولت» که ستاره یک برنامه تلوزیونی اکشن - تخیلی است، فکر می کند قدرتهای نمایشیای که در این برنامه دارد، واقعی هستند. او کل کشور را زیر پا می گذارد تا صاحبش را که به خیال او جانش در خطر است، نجات دهد...
هیولاها سالهاست که از ترس انسان ها (!) خواب و خوراک ندارند. کنت دراکولا هتلی مخصوص هیولاها می سازد که بدون نگرانی می توانند در آنجا اقامت داشته باشند اما با ورود یک انسان همه چیز بهم می ریزد...
در قسمت دوم این انیمیشن میویس با جاناتان ازدواج کرده و صاحب پسری نیمه انسان نیمه خون آشام می شوند به نام دنیس. از طرفی میویس به همراه همسرش به خانه ی جانی مسافرت می کنند و دنیس را پیش دراکولا می گذارند. در این میان پدر دراکولا٬ ولاد با گویندگی مل بروکس سر میرسد تا تربیت دنیس را به عهده بگیرد. اما او با دراکولا مشکل اساسی دارد.
مِیویس دراکولا را با یک سفر دریایی خانوادگی سوار بر یک کشتی تفریحی هیولایی لوکس غافلگیر میکند تا او بتواند از فراهم کردن اوقات خوش در هتل برای دیگران مرخصی بگیرد. باقی دار و دستهی دراک توانایی نرفتن با او را ندارند. ولی هنگامی که بندر را ترک میگویند، پای عشق و عاشقی به میان میآید پس از آنکه دراکولا با ناخدای مرموز کشتی، اریکا، آشنا میشود. حال نوبت مِیویس است تا نقش ولی بسیار حساس را بازی کند و پدرش را از اریکا به دور نگه میدارد. تنها چیزی که آنها نمیدانند این است که عشق بسیار عالی دراکولا در واقع یکی از نوادگان آبراهام ونهلسینگ است که از دشمنان خونی و قدیمی دراکولا و تمامی هیولاها میباشد.
«رالف» شخصیت بد یک بازی کامپیوتری است که میخواهد، همانند شخصیت خوب بازی که «فلیکس» نام دارد، یک قهرمان محبوب باشد. اما مشکل اینجاست که هیچکس آدم بدها را دوست ندارد. او تصمیم میگرد هرطور شده به آرزویش برسد، اما در این راه کل دنیایی که در آن است را دچار اختلال می کند...
مخترع جوان و با استعداد که از کودکی دست به اختراعات عجیب غریب می زده اما هیچ یک از اختراعاتش بدردبخور نبوده، تا اینکه مردم شهر دچار مشکل می شوند و منبع اصلی درآمد شهر, کارخانه ی کنسروسازی ساردین, تعطیل می شود،این بار دستگاهی را اختراع می کند که آب را به غذا تبدیل می کند و تبدیل به یک قهرمان محلی می شود اما …
Flint Lockwood در حال حاضر در کمپانی The Live Corp برای Chester V کار می کند . ولی او مجبور است پست خود را واگذار کند با این که با دستگاه های کارخانه کاملا آشنا است .