آنتونی که با کمک مباشرش به یک زندگی آرام دست یافته بود با رفتارهای تند خود باعث از دست دادن مباشر خود شد و حالا باید با مشکلات جدیدی که روبرو خود می بیند مواجه شود و ....
«آنی» (اسکارلت جوهانسون) که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده، کارش را بعنوان پرستار بچه یک خانواده نیو یورکی پولدار شروع می کند. در حالی که پدر بچه مدام مشغول کارش است و مادر هم وقتش پر است و هیچ کدامشان دوست ندارند با پسر کوچکشان باشند. آخرین پرستار بچه به خاطر گذراندن وقتش در قرارهای عاشقانه اخراج شده و همین مساله باعث دردسر آنی میشود، زیرا مرد جذابی که در همسایگی آنهاست، سعی دارد با او ارتباط برقرار کند.
مهاجمین جیوران به پایتخت کره جنوبی قدیم بالهایی حمله کرده و آنجا را تصرف میکنند. مردم و ارتش بالهایی با کشته شدن خاندان سلطنتی به دنبال تعیین یک پادشاه برای خود و بازپسگیری سرزمینشان هستند. سرباز قدرتمندی برای بازگرداندن آخرین شاهزاده فرستاده میشود و … .
“کوئین لطیفه” راوی این مستند زندگی دو موجود بسیار متفاوت قطبی را تعقیب می کند، نانو، توله خرس قطبی و سیلا، توله شیر دریایی، در حال مبارزه های هیجان انگیز و ترسناک برای بقا. تنها با سلاح غریزۀ طبیعی خود و راهنمایی مادرانشان، این حیوانات الهام بخش در یک جهان زیبای احاطه شده در یخ که به سرعت در زیر پایشان ذوب می شود، با آزمونها و چالشهای بی شماری مواجه می شوند.
برادر بزرگ تر بابانوئل، «فرد کلاوس» (وون) به ميزان زيادي پول احتياج دارد، بنابراين براي کمک براي برادرش «سينت کلاوس» (بابانوئل / جياماتي)، به قطب شمال مي رود...
“دورل” و “لیجان” دو دوست صمیمی و تبهکارانی خرده پا هستند. وقتی آنها تهدید می شوند اگر بدهی هفده هزار دلاری را نپردازند “دورل” پسر خود را از دست خواهد داد، تصمیم می گیرند از کلیسای محله خود سرقت کنند...
دو دانشجوی کالج در راه بازگشت به خانه،همسفر می شوند.وقتی خودروی آنها در جاده ای دورافتاده از کار می افتد،روح انسانهایی که در آن منطقه کشته شده اند به سراغ آنها می آیند...
یک گروه مرگبار از افریقایی های امریکایی تبار رزم های هوایی که در شهر توسگکی افریقا یک برنامه هوایی دارند. انها مجور به جدایی و نگه داشتن خود در دور دنیا در پرواز های مرگ بار هستند و ویظفه انها باید زیر باگرد کول ای جی انجام شود. بدون راهنمایی...
این فیلم داستان افراد گوناگون در موقعیتهای مختلف است. یک بازرگان که تمام زندگیاش را بر روی یک اسب مسابقهای شرط بندی کرده است، یک گانگستر که به آینده می نگرد، یک خوانندهی موسیقی پاپ که قربانی رییس یک گروه تبهکار میشود و در آخر یک دکتر که سعی دارد زندگی معشوقهاش را نجات دهد.
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین نامزد دریافت 3 جایزه دیگر.
ورود خانواده تاجری به نام لورنزو دزا به شهر، زندگی فلورنتینو آریزای جوان را به هم می ریزد. او که پس از مرگ پدرش با مادر پیر خود زندگی می کند و شغلی در تلگراف خانه شهر دارد، عاشق فرمینا دختر دزای تاجر می شود.اما مخالفت دزا باعث می شود تا فرمینا به دهکده و فلورنتینوی جوان نیز با کمک عموی ثروتمندش برای فراموش کردن این عشق به مکانی دور افتاده فرستاده شوند. پس از گذشت مدتی طولانی با جنگ و شیوع وبا، فرمینا به دنبال یک بیماری با دکتر اوربینو آشنا شده و با اصرار پدر با وی ازدواج می کند. فلورنتینو نیز که تصادفاً ... را کشف کرده و قصد داشته تا بکارت خود را برای محبوب حفظ کند، به خود می قبولاند که باید به خاطر عشق اش به فرمینا انتظاری طولانی را تحمل کند. انتظاری که نیم قرن طول خواهد کشید....
در سال ۲۰۰۸ به سر می بریم و بیماری واگیرداری را که بشریت باعث به وجود آمدن آن می باشد همه جا را فرا گرفته است . برای بسیاری در کینگدوم که جزو مناطق اصلی فاجعه می باشد ، نابودی و انتها در کمین نشسته است . همچنین در حدود چند روز بعد از کشف ویروس میلیون ها نفر در لندن آلوده شده اند ! دولت نیز چاره ای جز قرنطینه کشور ها و مناطقی که مردم و جمعیت موجود در آن آلوده ی این ویروس شده اند ندارد…
دن چند سالی هست که همسر خود را از دست داده است . وی از همسر خود نیز دارای 3 دختر هست که به انها عشق می ورزد . در جشن شکرانه سالیانه دن به همراه 3 دخترش به شمال سفر می کنند تا در کنار بقیه خانواده دن این سنت را بجا بیاورند در این بین وی با یک خانم باهوش به نام ماری اشنا می شود و بین انها رابطه ی صمیمانه ای شکل می گیرد اما دن متوجه می شود که ماری در واقع نامزد برادرش است و.....
«آلیسون اسکات» بعد از ترفیع گرفتن در شغلش، همراه خواهر بزرگترش در یک کلوب جشن می گیرند. در آنجا آلیسون با مردی بنام «بن استون» آشنا میشود و وقتی که مشغول صحبتند، خواهر آلیسون که کاری برایش پیش آمده آنجا را ترک می کند. اما آلیسون و بن با هم می مانند، و در حالت مستی، تمام شب را به خوش گذرانی می پردازند. هشت هفته بعد آلیسون می فهمد که...
لیندا هانسون که در یک چهارشنبه ی معمولی مشغول کارهای روزمره ی خود می باشد ، ناگهان یک افسر پلیس به منزل او مراجعه کرده و به او اطلاع می دهد که شوهرش جیم یک ساعت قبل در اثر یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داده است. لیندا از شنیدن این موضوع به شدت ناراحت می شود و شب را با افسردگی و غم بسیاری می گذارند. اما صبح روز بعد که از خواب بیدار می شود می بیند شوهرش زنده و سرحال در خانه حضور دارد. او تعجب کرده و تقویم را نگاه می کند و می بیند که تقویم به جای اینکه روز پنجشنبه را نشان دهد روز دوشنبه را نشان می دهد. او در ادامه پی می برد که روزهای زندگی اش پس و پیش شده است و با توجه به اینکه از حادثه ی مرگ شوهرش خبر دارد ، تلاش می کند تا از این حادثه به هر طریقی که شده است ، جلوگیری کند و…
چهار دانشجو که هر کدام قدرت خارق العاده ای دارند متوجه می شوند که در دانشگاه آنها قتلهای عجیبی اتفاق می افتد. پس از تحقیق با قاتل روبرو می شوند. قاتل با کشتن افرادی که قدرت خارق العاده ای دارند به قدرت خود می افزاید...