مالوری در پی قتل نامزدش در روز عروسی، با مرگ یکی دیگر از عزیزانش روبرو میشود و به این نتیجه میرسد که قاتل یکی از نزدیکان اوست و قصد دارد او را نیز به قتل برساند. مالوری برای نجات جان خود، به دنبال کشف حقیقت و دستگیری قاتل است.
تلمای پونی آرزوی دیرینهای داشت که به اسب تک شاخ تبدیل شود. تا اینکه یک روز، به لطف یک اتفاق نادر و شگفتانگیز، آرزوی او به حقیقت میپیوندد و تلما به یک ستاره پاپ بینالمللی تبدیل میشود. اما این شهرت ناگهانی، بهایی غیرمنتظره برای تلما دارد.
برخلاف همسالانش که موهایشان سفید شده، کاتاک هنوز کوچک و خاکستری است. او برای اثبات بزرگ شدن خود و براورده کردن آخرین آرزوی مادربزرگ مهربانش، راهی سفری پرماجرا به شمال بزرگ میشود.
زنی برای کمک به شوهرش در پرداخت پول به یک اخاذ، با او همکاری میکند. اما زمانی که اخاذ به قتل میرسد، زن به عنوان مظنون اصلی شناخته میشود و متوجه میشود که مردی که با او ازدواج کرده، زندگی دوگانهی خطرناکی داشته است.
تیلور هریس، کتابدار، پس از از دست دادن شغلش، به شهر کوچک برادرش میرود و برای نجات هتل او از دست تایکن ثروتمندی که قصد بازسازی آن را دارد، تلاش میکند.
لیلی، طراح داخلی، برای کمک به عمه مگی به شهر خود بازمیگردد و در آنجا با مارکوس، خلبان هواپیمای دریایی آشنا میشود. این آشنایی دیدگاه لیلی را نسبت به مفهوم "خانه" تغییر میدهد و به او میآموزد که خانه، همان جایی است که قلب انسان در آن آرام میگیرد.
منتقد رستورانها، الیسون، به خاطر نقد منفی از یک رستوران جدید مشهور میشود. سردبیرش او را مجبور میکند برای جبران، به عنوان پیشخدمت در آن رستوران کار کند.
بعد از گرندپریهای افتضاح ایمولا و موناکو، حالا نوبت کاناداست. برخلاف انتظار، تیمهای ضعیفتر امسال عملکرد خوبی داشتن. اما به نظر میرسه اوضاع برای ردبول و فراری پیچیده شده. با اینکه بارون شدید اومد، مسابقه قابل کنترل بود. راسل، نوریس و در نهایت ورشتپن مقامهای اول تا سوم رو کسب کردن. فراری هم عملکرد ضعیفی داشت و هر دو رانندهش بازنشست شدن. مسابقه هیجانانگیز بود و نویدبخش مسابقات بعدی به نظر میرسه. مقصد بعدی، اسپانیا.
"دختر کافه" داستان دختری به نام ایوت وانگ است که در مسیری پرماجرا برای کشف هویت خود قدم میگذارد. او که در جامعهای بزرگ شده که ارزش کمی برای هویت بومی قائل است، چالشهای بسیاری را برای پذیرش میراث کری خود پشت سر میگذارد و در نهایت به خودشناسی و غرور میرسد.
داستان ستودنی ایرنا گوت، زنی با ارادهای راسخ، از دریچهی چشمان او روایت میشود. او با فداکاری جان خود، نسلی از یهودیان را از هول و هراس هولوکاست نجات داد و بار دیگر ثابت کرد که روح انسان حتی در تاریکترین دوران نیز قادر به غلبه بر ظلم و ستم است.
اِوا، زنبوردار، در حین نجات کندویی، نقاشی دیواری کهنی را کشف میکند. اوستن، باستانشناس حاضر در محل، این نقاشی را کلیدی برای تحقیقات خود میداند و اِوا را راضی میکند تا در جستجوی او در سراسر مالتا همراهش شود.